ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
'معجز عشق'
ناله زد دوست که راز دل او پیدا شد
پیش رندان خرابات چسان رسوا شد
خواستم راز دلم پیش خودم باشد و بس
در میخانه گشودند و چنین غوغا شد
سر خُم را بگشایید که یار آمده است
مژده ای میکده، عیش ازلی بر پا شد
سر زلف تو بنازم که به افشاندن آن
ذرّه خورشید شد و قطره همی دریا شد
لب گشودی و ز می گفتی و میخواره شدی
پیش ساقی، همه اسرار جهان افشا شد
گویی از کوچه میخانه گذر کرده، مسیح
که به درگاه خداوند بلند آوا شد
معجز عشق ندانی تو، زلیخا داند
که برش یوسف محبوب، چنان زیبا شد
'امام خمینی'
'رخ خورشید'
عیب از ما است، اگر دوست ز ما مستور است
دیده بگشای که بینی همه عالم طور است
لاف کم زن که نبیند رخ خورشید جهان
چشم خفاش که از دیدن نوری کور است
یا رب، این پرده پندار که در دیده ماست
باز کن تا که ببینم همه عالم نور است
کاش در حلقه رندان خبری بود ز دوست
سخن آنجا نه ز ناصر بود از منصور است
وای اگر پرده ز اسرار بیفتد روزی
فاش گردد که چه در خرقه این مهجور است
چه کنم تا به سر کوی توام راه دهند؟
کاین سفر توشه همیخواهد و این ره دور است
وادی عشق که بی هوشی و سرگردانی است
مدعی در طلبش بوالهوس و مغرور است
لب فرو بست هر آن کس رخ چون ماهش دید
آنکه مدحت کند از گفته خود مسرور است
وقت آن است که بنشینم و دم در نزنم
به همه کون و مکان مدحت او مسطور است
'امام خمینی'
'جان جهان'
به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا
جُز تو ای جان جهان، دادرسی نیست مرا
عاشق روی توام، ای گل بی مثل و مثال
به خدا، غیر تو هرگز هوسی نیست مرا
با تو هستم، ز تو هرگز نشدم دور؛ ولی
چه توان کرد که بانگ جرسی نیست مرا
پرده از روی بینداز، به جان تو قسم
غیر دیدار رخت ملتمسی نیست مرا
گر نباشی برم، ای پردگی هرجایی
ارزش قدس چو بال مگسی نیست مرا
مده از جنت و از حور و قصورم خبری
جز رخ دوست نظر سوی کسی نیست مرا
'امام خمینی'