ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
نکته اصلى در مسأله نامحدود بودن ذات پاک خداوند و محدود بودن عقل و علم و دانش ماست.
او وجودى است از هر نظر بىنهایت، ذات او مانند علم و قدرت و همه صفاتش بىپایان و نامحدود است. و از سوى دیگر ما و تمام آنچه به ما مربوط است اعم از علم و قدرت و حیات ما و زمان و مکانى که در اختیار داریم همه محدود است.
بنابراین ما با این همه محدودیت چگونه مىتوانیم به آن وجود نامحدود و صفاتش احاطه پیدا کنیم؟ چگونه علم محدود ما مىتواند از آن وجود نامحدود خبر دهد.
آرى ما مىتوانیم در عالم اندیشه و فکر از دور شبحى ببینیم، و اشاره اجمالى به ذات و صفاتش کنیم، ولى رسیدن به کنه ذات و صفات یعنى آگاهى تفصیلى از او براى ما ممکن نیست - این از یک سو.
از سوى دیگر یک وجود بىنهایت از هر جهت مثل و مانندى ندارد، و منحصر به فرد است چرا که اگر مثل و مانندى مىداشت هر دو محدود بودند.
ادامه مطلب ...مفهوم فطرت این است که انسان حقائقى را بدون هیچگونه نیاز به استدلال درمىیابد، و به وضوح به آن مىرسد و آن را پذیرا مىشود، مثلاً هنگامى که یک شاخه گل جالب و خوشبو را مىبیند اعتراف به «زیبائى» آن مىکند، و در این ادراک هیچ نیازى به استدلال نمىبیند.
مىگوید: پیدا است که زیبا است، نیازى به دلیل ندارد.
درک فطرى درباره خداشناسى نیز از همین قبیل است، انسان هنگامى که به اعماق جانش نگاه مىکند، نور حق مىبیند، ندائى با گوش دل مىشنود، ندائى که او را به سوى مبدء علم و قدرت بىنظیر در جهان هستى دعوت مىکند، مبدئى که کمال مطلق و مطلق کمال است، و در این درک وجدانى درست همانند زیبائى گل خود را نیازمند به دلیلى نمىبیند.
ادامه مطلب را ببیند