ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
پاتوق این شب هایش شده است مسجد محله، زنجیر عزاداری اش را از صندوقچه درآورده و دوباره پیراهن سیاهش را پوشیده است، حتی زنگ تلفن همراه اش را هم تغییر داده.زیارت عاشورا می خواند، در مصیبت سید و سالار شهدا اشک می ریزد، پای منبر سخنرانی می نشیند،شده است یک پای اصلی هیئت. خلاصه این روزها حسابی محرمی شده است.با آمدن محرم چهره شهر نیز دوباره دگرگون می شود، در و دیوارها با پارچه های سیاه عزا مزین می شوند و همه چیز رنگ عزا و بوی ماتم می گیرد. «باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
شب عاشقان بی دل چه شب دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
عجب است اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد
ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آن است که پاکباز باشد
به کرشمه ی عنایت نظری به حال ما کن
که دعای درد مندان ز سر نیاز باشد
سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم که محل راز باشد
چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی؟
تو صنم نمی گذاری که مرا نماز باشد
قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران
اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد
نه چنین حساب کردم چو تو دوست می گرفتم
که ثنا و حمد گوییم وجفا وناز باشد
دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه وسخن دراز باشد
منبع :
sayesarezendegi.blogsky.com