یک پرسش

در راستای پاسخ گویی به سولات تربیتی و شبهات دینی فعالیت میکند

یک پرسش

در راستای پاسخ گویی به سولات تربیتی و شبهات دینی فعالیت میکند

مخاطب شناسی

 

 با سلام خدمت دوستان صالحینی

در پاسخ به در خواست های مکرر شما نسبت به در اختیار قرار دادن منبع درباره مباحث طرح شده در دوره های آموزشی سرگروه های صالحین اولین مجموعه درباره مخاطب شناسی تقدیم میگردد

انشاءالله در صورت امکان جهت راحتی شما خلاصه مطالب در آینده تقدیم خواهد شد

منتظر انتقادات و پیشنهادات و سوال های شما هستیم

برای دیدن مطلب روی ادامه کلیک کنید

 

 


 

 

 

  

مخاطب شناسی

ویژه: سرگروه های شجره طیبه صالحین.

کاری از : مدیریت پژوهش و تولید محتوا

طرح جلد و صفحه آرایی: محمد نیک خواه

آدرس: تهران، مینی سیتی، ازگل، روبروی بازار میوه و تره بار، کوچه پنجم، پلاک 10

تلفن: 22497364

فکس: 22497405

 

 

 

بخش اول: تربیت دینی کودک

تعریف تربیت  ....................................................................................................................................................   4

اهمیت تربیت اخلاقی و دینی ......................................................................................................................   7

اهمیت تربیت در دوره‌ی کودکی ...............................................................................................................  10

عوامل مؤثر بر تربیت دینی و اخلاقی ...................................................................................................   12

شیوه‌های آموزش اخلاقی و دینی ............................................................................................................. 17

 

بخش دوم: تربیت دینی نوجوان

مقدّمه  .............................................................................................................................................................  35

ویژگی‌های دورة نوجوانی  .......................................................................................................................   35

مسائل نوجوانان و جوانان   ....................................................................................................................   47

عوامل مؤثر در ایجاد مسائل و مشکلات نوجوانی ......................................................................

 

بخش سوم: تربیت دینی جوان

پیش‌درآمد ...................................................................................................................................................... 104

جوان از دیدگاه شریعت اسلام ................................................................................................................ 109

جلوه‌های جوانی در قرآن .................................................................................................. 109

ارزش دوران جوانی  ........................................................................................................... 110

اقتضائات دوران جوانی  .................................................................................................... 112

جوان و بلوغ عقلی  ............................................................................................................ 114

جوان و دینداری  ................................................................................................................ 115

جوان و تهذیب نفس  ....................................................................................................... 117

 

 

 

 

فصل اول

تربیت دینی کودک

 

 

 

·         خانواده و فرزندان در دوره ابتدایی

·         روش های آموختن خدا به کودکان

 

تعریف تربیت

تربیت از نظر لغوی

کلمه‌ی تربیت از ریشه‌ی «ربا یربو» گرفته شده است. معنای آن نشأت و رشد است. در کتاب لغت چنین آمده است:

« تربی الولد غذه و جعله یربو ». به او غذا داد تا او را به رشد درآورد.

معنای دیگر تربیت، پاک ساختن است. در کتاب لغت چنین آمده است:

« تربی الولد ای هذبه ». او را پاک گردانید.

پس معنای تربیت از نظر لغت رشد دادن و پرورش جسمی است. بدیهی است که این رشد و زیادتی در پرتو دگرگونی‌هایی است که مربی در متربی ایجاد می‌کند.

کلمه‌ی دیگری که با تربیت مشترک است کلمه‌ی تزکیه است. در کتاب لغات، تزکیه این طور معنی شده است:

زکی؛ نما و زاد. نمو و زیادتی یافت.

همه‌ی این کلمات یک مفهوم واحدی را در برمی‌گیرند و آن رشد و نمود جسمی است و این با معنی اصطلاحی تربیت که استخراج ذخایر روحی و روانی است، مغایرت دارد.

نتیجه آن که بشر ابتدایی به اندازه‌ی فهم و درک خود برای کلمات و الفاظ معنا تعیین می‌کرده است.

 

تربیت از نظر اصطلاحی

برخی از دانشمندان[1] تربیت را تبدیل قوه‌ها به فعلیت می‌دانند. این عده اعتقاد دارند انسان با

دیگر موجودات جاندار فرق دارد. به عنوان مثال گربه روزی که متولد می‌شود و روزی که می‌میرد گربه است و همین‌طور اسب و شتر. ولی انسان وقتی متولد می‌شود به ظاهر انسان است و اگر همه‌ی قوه‌های او رشد پیدا کند و پرورده شود، در آن هنگام انسان می‌گردد.

از استاد علامه طباطبایی (قدس سره) سؤال شد، آیا انسان از فرشته برتر و والاتر است یا نه؟ در پاسخ فرمودند: به همان اندازه و مقداری که سرمایه‌های درونی را رشد و تعالی بخشیده باشد از فرشتگان برتر است، ولی اگر قوه‌ها و استعدادهای درونی او همانند دفینه‌ای در عمق وجودش باقی مانده باشد، نه تنها از فرشتگان برتر و بالاتر نیست بلک در رده‌ی حیوانات قرار می‌گیرد و در فرصت‌هایی از آنان نیز پست‌تر می‌شود، چنان که خداوند می‌فرماید:

« اُولئِکَ کَالأنعامِ بَل هُم أضَلّ اُولئِکَ هُم الغَافِلُونَ ».[2] آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‌ترند. آنان کسانی هستند که در غفلت به سر می‌برند. بنابراین همه‌ی افرادی که در فساد و تباهی غوطه‌ور هستند در ردیف کسانی‌اند که ارزش‌های وجودی آنان همانند معادنِ ناشناخته و دست نخورده، به حال خود باقی مانده است.

با مطالعه و بررسی، این واقعیّت آشکار می‌گردد که در کشورهای جهان سوم بسیاری از افراد بر اثر جهل و نادانی، به ذخایر وجودی خود پی نبرده‌اند و نتوانسته‌اند ارزش‌های روحی و روانی خود را رشد دهند و پرورده سازند، لذا فاقد توانمندی‌های فکری و علمی می‌باشند. در نتیجه همان‌طور که کودکان و دیوانگان دارای قیم و ولی هستند، آنان نیز تحت سرپرستی کشورهای دیگر قرار می‌گیرند و بدون کمک و مساعدت و راهنمایی‌های کشورهای مترقی قادر نیستند روی پای خود بایستند.

ناگفته نماند که تبدیل قوّه‌ها به فعلیت امری مستمر و مداوم است، زیرا با تبدیل هر قوه‌ای به فعلیت، ارزشمندی انسان‌ بیش‌تر و کامل‌تر آشکار می‌گردد و اعتماد و اتکای انسان به خود بیش‌تر می‌شود و نیازهای او گسترش می‌یابد. به عنوان مثال وقتی کودکی دوره‌ی ابتدایی را به پایان برساند، شوق و ذوق او به رفتن به دوره‌ی راهنمایی و دبیرستان بیش‌تر می‌شود و همین‌طور تا عالی‌ترین درجات علمی و تربیتی را طی کند، عطش تحصیل کمالات بالاتر در او افزایش می‌یابد.

عده‌ی دیگری تربیت را شناسایی ذخایر وجودی و استخراج آن‌ها می‌دانند. امام‌جعفر‌صادق (علیه السلام) از قول مبارک رسول‌خدا‌ (صلی الله علیه و آله) درباره‌ی انسان فرمود: « النّاسُ مَعادِنٌ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ و الفِضَّه[3]. انسان‌ها همانند معادن هستند یعنی دارای ارزش‌اند، منتهی برخی طلا و بعضی نقره‌اند. از این حدیث شریف استفاده می‌شود:

1- همه‌ی افراد انسانی ارزشمندند.

2- بین افراد تفاوت‌های فردی وجود دارد.

3- ارزشمندی‌های هر فردی قبلاً باید شناسایی شود.

4- پس از شناسایی معادن وجودی، باید با تلاش و کوشش آن‌ها استخراج کرد.

5- هر معدنی دارای محدودیت است ولی کمالات انسانی بی‌نهایت است.

 

ریشه‌های فطری اخلاق و دین در انسان

استاد علامه طباطبایی (قدس سره) می‌فرماید: بر اساس حدیثی که از رسول‌خدا‌ (صلی الله علیه و آله)

نقل شده[4]، همه‌ی افراد انسانی با فطرت خداشناسی متولد می‌گردند و شناخت خدا در عمق وجود هر انسانی به ودیعت نهاده شده است. دلیلی که مرحوم استاد علامه طباطبایی در این‌باره اقامه می‌کرد این بود که از مجموع آیات قرآنی‌ای که در مورد خدا سخن رانده حتی یک آیه در صدد بیان شناسایی خدا نیست زیرا شناخت خدا امری قطعی است. همه‌ی انسان‌هایی که متولد می‌گردند از آغاز خدا را می‌شناسند و تمام آیاتی نیز که در ارتباط با خدا در قرآن آمده است، در صدد نفی شرک به خدا هستند نه شناسایی اصل خدا. ضمناً باید اضافه کرد، همه‌ی کودکانی که از مادر متولد می‌شوند با اصول کلی اخلاقی مثل راستی، درستی، حیا و عفت آشنایی دارند. این چنین نیست که کودکان در آغاز کودکی در برابر راستی و نادرستی بی‌تفاوت باشند، بلکه با تما خلقیات انسانی به طور فطری آشنا هستند و متقابلاً با روحیات نازیبا همانند دروغ و نادرستی، بیگانه‌اند. به عنوان مثال همان‌طور که بچه‌ی مرغابی به طور غریزی شنا کردن را بلد است، کودک انسان نیز به طور فطری راست‌گو است.

 

اهمیت تربیت اخلاقی و دینی

1- باید توجه داشته باشیم که تمام دستورهای اخلاقی و دینی زیربنای فطری دارند، زیرا آن چه به عنوان دستور الهی در قرآن آمده و یا پیامبر بزرگوار (صلی الله علیه و آله) به آن اشاره کرده است، همه و همه بر اساس نیازمندی‌های فطری و طبعی انسان تنظیم گردیده است نه آن که برنامه‌های اخلاقی و دینی به افراد تحمیل شده باشد، چنان که یک پزشک حاذق نسخه‌ی طبی خود را بر اساس نیازمندی‌های جسمی و روانی بیمار تنظیم می‌نماید. روی این اصل افرادی که به نوعی در انجام برنامه‌های اخلاقی و دینی تعلّل و سُستی می‌نمایند در حقیقت به سلامت جسم و روان خویش زیان و صدمه وارد می‌کنند.

2- در اهمیت پرورش دینی و اخلاقی کودکان همین بس که در پرتو آن، همه‌ی نیازمندی‌های فطری و طبیعی کودکان به وسیله‌ی تقویت حس اخلاقی و دینی تقویت می‌گردند. در نتیجه کودکان به تدریج افرادی سالم و تندرست و از نظر روحی و روانی، شاداب و با نشاط و به دور از اضطاب تشویش بار خواهند آمد.

3- در قرآن، برخی از آیات، افراد انسانی را برای صول به حیات جاودانه فراخوانده است. بدیهی است که این نوع زندگی با زندگی حیوانی مغایرت دارد و واضح است که رسیدن به چنین مرحله‌ای از زندگی جز در اثر تقویت حسّ اخلاقی و دینی امکان‌پذیر نیست.

4- مطالعه‌ی آیات قرآن این واقعیت را آشکار می‌سازد که کل موجودات آسمانی و زمینی به طفیل وجود انسان آفریده شده‌اند. خداوند می‌فرماید: « وَ سَخَّرَ لَکُم ما فِی السَّمواتِ و ما فِی ‌الأرضِ جَمیعاً. [5] آفرینش زمین و آسمان و همه‌ی موجودات به دلیل خلیفه‌الله بودن انسان بوده است و پر واضح است که هدف، انسانی متعالی و رشد یافته است، و باز روشن است که شایستگی‌های افراد جز در پرتو تربیت اخلاقی و دینی امکان‌پذیر نمی‌شود.

اگر تربیت اخلاقی و دینی درباره‌ی افراد مرعی نگردد، هرگز مصداقی برای خلیفه‌الله بودن انسان به وجود نمی‌آید.

پدران، مادران، معلمان و مربیان باید توجه داشته باشند که اگر در جوامع بشری افراد شایسته و نابغه اسلامی و دینی به وجود می‌آیند، همه در پرتو رشد و تقویت حس اخلاقی و دینی است.

5- با مطالعه و بررسی آیات قرآن و روایات و احادیث به خوبی آشکار می‌گردد که هدف اساسی و نهایی از بعثت همه‌ی انبیا و بالأخص رسول‌اکرم (صلی الله علیه و آله) ، به خاطر اتمام مکارم اخلاق بوده است. رسول‌خدا‌(صلی الله علیه و آله) در فرازی می‌فرماید: « بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الأخلاقِ ».[6] همانا برانگیخته شدم تا مکارم اخلاقی را به اتمام برسانم. از این فراز به خوبی استنباط می‌گردد که بدون تربیت و رشد اخلاقی و دینی، مجال و فرصتی برای بعثت انبیا به وجود نمی‌آید.

6- اگر رشد و تقویت حس اخلاقی و دینی را از جامعه‌ی انسانی حذف کنیم، جامعه‌ی انسانی به جامعه‌ی حیوانی تبدیل شده و اصول اخلاقی و انسانی جایگاه خود را به درندگی و سَبُعِیَت خواهد داد و از ملکات اخلاقی، عواطف انسانی، بشر دوستی، تعاون و همکاری نام و نشانی بر جای نخواهد ماند.

7- ناگفته نماند افرادی که با تعالیم عالی دینی و اخلاقی پرورش می‌یابند، رشد و تعالی همه جانبه دارند. یعنی انسان تربیت شده‌ی اسلامی همانند نور، علاوه بر این که خودش دارای روشنایی و نور است به دیگران نیز نور و روشنایی می‌بخشد، در حالی که در دنیای غرب با همه‌ی پیش‌رفت‌هایی که در ابعاد بسیاری نصیبش شده، عواطف و فضائل انسانی روز به روز کم‌رنگ‌تر می‌گردد و از همین جهت کانون خانوادگی در حال تزلزل و از هم پاشیدگی قرار گرفته است.

اهمیت تربیت در دوره‌ی کودکی

بررسی و مطالعه این واقعیت را آشکار می‌سازد که انجام هر کاری در دوره‌ی خاصی بهتر و سریع‌تر امکان‌پذیر است. بدیهی است وقتی کاری و عملی در شرایط خاص زمانی خود انجام گیرد آن کار به طور مطلوب‌تری تحقق خواهد یات و از هر گونه دشواری برکنار خواهد ماند. به عنوان مثال تحصیل و آموزش در دوره‌ی کودکی قابل مقایسه با تحصیل در دوران بزرگ‌سالی و کهولت نیست، چه در بزرگ‌سالی مشکلات فراوانی در برابر او قرار می‌گیرد. از همین جهت مرحوم شهید ثانی معتقد است، تحصیل در بزرگ‌سالی سخت و دشوار است و اداره‌ی خانواده و فرزندان، موفقیت در تحصیل را به تعویق می‌اندازد. در حالی که کودک در سنین کودکی با برخورداری از همه نوع امکانات تند و سریع به تحصیل می‌پردازد. با توجه به مقدمه‌ی ذکر شده، به خوبی آشکار می‌گردد که بهترین دوره‌ی سازندگی و تربیت دوره‌ی کودکی است. از همین رو دانشمندان تعلیم و تربیت بر این عقیده‌اند که مناسب‌ترین و مساعدترین دوره‌ی تربیت دوره‌ی کودکی است زیرا:

1- نوار ذهنی و فکری کودک به صورت دست نخورده باقی مانده است و برای دریافت مطالب آمادگی کامل دارد.

حضرت علی (علیه السلام) می‌فرمایند: « قَلبُ الحَدَثِ کَالأرضِ الخالِیَهِ لَما اُلقِیَ فِیها قَبِلَتهُ ». [7]

قلب حَدَث همانند زمین خالی است که برای پذیرش هر نوع بذری آمادگی دارد. دانشمندان لغت[8] حدث را به نوجوان معنی کرده‌اند. بدیهی است که وقتی نوجوان چنین باشد، به طریق اولی ذهن و فکر کودک ظریف‌تر و شفاف‌تر است و آمادگی پذیرش در او از نوجوان و بزرگ‌سال بیش‌تر خواهد بود. از این جا استفاده می‌کنیم که هر چه درباره‌ی نوجوان و جوان آمده است در باره‌ی کودک نیز صدق می‌کند و اولویت بیش‌تری دارا می‌شود.

2- در دوره‌ی کودکی هر چه در اختیار کودک گذاشته می‌شود به مصداق « العِلمُ فِی الصِّغَر کَالنَقشِ فِی الحَجَر »[9]، در دل و جان او حک می‌گردد و هرگز دچار فراموشی و نسیان نمی‌گردد.

گواه صادق این که بزرگ‌سالان خاطرات دوران خردسالی خود را مانند این که خانه‌ی آنان در کجا قرار داشته، همسایگان آن‌ها چه کسانی بوده‌اند و با چه کسانی رفت و آمد داشته‌اند را هرگز فراموش نمی‌کنند و این معنای حک شدن و نقش بستن است.

3- پدران و مادران باید توجه داشته باشند که دوره‌ی کودکی همانند نهال خردی است که برای پذیرش تربیت و سازندگی آمادگی کاملی را داراست و اگر دچار انحراف و اعوجاج گردد با کم‌ترین زحمت می‌توان آن نهال را به حالت راستی درآورد، ولی اگر آن نهال کوچک به درخت تناوری تبدیل گردد، به هیچ وجه نمی‌توان آن را به صورت راست و مستقیم درآورد زیرا روحیات بد در بزرگ‌سالی به صورت شاکله‌ی وجودی درآمده، به این زودی‌ها نمی‌توان آن روحیات را از خود زایل ساخت، در حالی که یک نهال کوچک را به آسانی می‌توان از انحراف به راستی درآورد. با توجه به این نکته به خوبی درمی‌یابیم که آموزش و تربیت در کودکی نقش‌آفرین است. متأسفانه باید اعتراف کرد که برخی از پدران و مادران کودکان خود را در کودکی به حال خود رها می‌سازند و این طور عقیده‌ دارند که کودک در دوره‌ی جوانی باید اعتقادات خود را به دست آورد، در حالی که ممکن است کودک در این فرصت با بسیاری از مسائل بدآموز آشنایی پیدا کرده باشد. پدران و مادران در سازندگی چنین جوانانی اول باید بدی‌ها و زشتی‌ها را از آنان برطرف سازند و پس از آن به تربیت آنان اقدام کنند. ناگفته نماند وقتی در سازندگی کودک تعلل به علم آید، روحیات زشت و بدآموز به صورت عادت در آنان استحکام یافته و ریشه کن کردن آن‌ها بسی سخت و دشوار خواهد بود. به عنوان مثال کودکی که به دروغ‌گویی و خلاف عادت کرده باشد بازگرداندن چنین کودکی به راستی و درستی، کاری بس مشکل خواهد بود.

 

عوامل مؤثر بر تربیت دینی و اخلاقی

در ساختار تربیتی افراد عوامل بی‌شماری تأثیر دارند. بدیهی است همه‌ی عوامل در یک درجه و سطح قرار ندارند. برخی از آن‌ها تأثیراتشان عمیق‌تر و بعضی دیگر سطحی است. در این جا به ذکر برخی از عوامل که تأثیرگذاری‌ آن‌ها عمیق تر است اشاره می‌نماییم:

1- وراثت: منظور ارث بردن کودک از صفات و ویژگی‌های پدر و مادر و آبا و اجداد است که از راه نطفه انتقال داده می‌شود. پدر متدین و بخشنده و خوش خلق روحیه‌ی دین‌داری و بخشندگی و خوش خلقی را به فرزندان خود انتقال می‌دهد. به همین مناسبت آیین اسلام به برخی از ازدواج‌ها تأکید کرده است، چنان که در روایات آمده است « اُنظُر أینَ تَضَعُ نَفسَکَ و مَن تَشرِکُه فِی مَالِکَ و تَطَّلِعُهُ عَلَی دِینِکَ »[10] مراقب باشید نطفه‌ی خود را در کجا قرار می‌دهید و مادری که فرزند شما را شیر می‌دهد چگونه مادری است. پس با خانواده‌ی اصیل و نجیب ازدواج کنید و پیوند شما با زنان دین‌دار و متدین باشد. هم چنین از برخی از ازدواج‌ها پرهیز داده شده است، چنان که از ازدواج با شخص الکلی و احمق ممانعت به عمل آمده است، زیرا تأثیرات خمر و الکل را در فرزندان نمی‌توان نادیده گرفت و باز تأکید شده است که هرگز فریب زیبایی‌های ظاهری را نخورده، با خانواده‌ای که فاقد صلاحیت و شایستگی اخلاقی است ازدواج نکنید، زیرا ممکن است در ماورای چهره‌ی زیبا، سیرتی زشت و خلقی گزنده وجود داشته باشد که زندگی را در کام مرد و زن، تلخ و ناگوار کند.[11]

به فرموده‌ی خداوند متعال « وَ البَلَدُ الطَّیِّبُ یَخرُجُ نَباتَه بِأذنِ رَبِّه »[12]، زمین پاک و پاکیزه نباتش نیز پاک و پاکیزه رشد می‌یابد. در این باره هاتف اصفهانی می‌گوید:

ذات نایافته از هستی‌بخ                   کی تواند که شود هستی‌بخش؟

پس شرط اول سازندگی و تربیت اخلاقی و دینی آن است که پدر و مادر، واجد صلاحیت و شایستگی لازم بوده و از نظر خُلقی و دینی انسانی وارسته باشند.

2- محیط: عامل دیگری که در تربیت دینی و اخلاقی فرزندان مؤثر است، تأثیرات محیطی است و غرض از محیط مجموعه‌ی عوامل و شرایطی است که فرد در آن رشد و نمو پیدا کرده و زندگی می‌کند. بدیهی است هر فردی نمی‌تواند خود را از تأثیرات محیطی بر کنار دارد، چنان که تمام اهالی تهران تحت تأثیر آلودگی‌های هوای تهران قرار می‌گیرند و هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که ضمن زندگی در تهران خود را از هوای مسموم و آلوده برکنار داشته است، مگر آن که از تجهیزاتی برخوردار باشد که از ورود سموم به بدن جلوگیری به عمل آورد.

بدیهی است که عوامل محیطی به دو دسته تقسیم می‌شوند، یک دسته عوامل انسانی و دسته‌ی دیگر عوامل غیرانسانی. منظور از عوامل انسانی این است که کودک در چه خانواده‌ای متولد می‌شود و با چه نوع رفتارهایی آشنا می‌گردد. به عنوان مثال گاه کودک در خانواده‌ای متولد می‌شود که دائماً جنگ و جدال در آن وجود دارد و فحش و کتک‌کاری در آن رایج است یا در خانواده‌ای چشم به جهان می‌گشاید که روابط پدر مادر در کمال صفا و صمیمیت است و هرگز اختلاف و درگیری بین آن دو وجود ندارد. پر واضح است که تأثیرات وارده بر کودک در نوع اول مغیر با تأثیرات نوع دوم است، زیرا در نوع اول چون کودک از امنیت خاطر محروم است، فردی مضطرب و نگران و عصبانی خواهد بود ولی در نوع دوم، کودک شاد و خرم بار آمده و عشق به زندگی و زیبایی‌ها در او رشد خواهد یافت.

علاوه بر محیط خانه و محیط معاشرتی، محیط مدرسه را هم باید از جمله‌ی عوامل محیطی در نظر گرفت. باید توجه داشته باشیم که نقش محیط کم‌تر از نقش وراثت نیست، چرا که در محیط می‌توان تأثیرات نامناسب وراثتی را تحت‌الشعاع قرار داد، هم چنان که در محیط نامناسب و نامساعد نیز می‌توان سرمایه‌های اولیه‌ی وراثت را کاهش داد و یا به کل از بین برد.

3- نقش دوستان کودک: کودک یک موجود اجتماعی است، احتیاج به انس و الفت دارد و نیازمند بازی‌های دوستانه است. یکی از نیازهای طبیعی کودک مؤانست و مجالست با هم سن و سال خود است و پدران و مادران نیز هرگز نمی‌توانند نقش هم‌بازی را برای فرزند ایفا کنند. کودکان زبان خاصی را دارا هستند و با همان زبان با همسالان خود سخن می‌گویند. کودکان بر اساس علقه و علاقه‌ای که به یک‌دیگر دارند، رفتار و کردارشان در هم دیگر مؤثر است. کودکان از یک دیگر اقتباس می‌کنند، بدون این که زشتی و زیبایی رفتارها آشنا باشند. لذا سن خردسال بسیار حساس است.

 کودک با خوبی‌ها و بدی‌ها آشنایی ندارد، هر چه در برابرش قرار گیرد بلافاصله اقتباس می‌کند. از همین جا به خوبی آشکار می‌گردد که دوستان خردسالی کودکان در انتقال خوبی‌ها و بدی‌ها نقش‌آفرین هستند و پدران و مادران مسئولیت سنگینی به عهده دارند. در ارتباط با دوستان خردسال باید بسیار مراقب باشند، چه ممکن است در اثر یک غفلت کوچک، کودک خردسال از دوستان خود حرفی را بیاموزد که فاقد ارزش باشد. زدودن و پاک کردن ذهن کودک خردسال از این رفتار بدآموز به این آسانی امکان‌پذیر نیست. سعدی، علیه‌الرحمه چه زیبا سروده است :

گلی خوش بوی در حمام روزی
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
بگفتا من گِلی ناچیز بودم
کمال هم‌نشین در من اثر کرد

 

رسید از دست محبوبی به دستم
که از بوی دلاویز تو مستم
ولیکن مدتی با گُل نشستم
وگرنه من همان خاکم که هستم

روی این اصل پدران و مادران باید با همه‌ی وجود تلاش نمایند معاشران خوبی برای فرزندان خود انتخاب کنند. با انجام این کار دو فایده‌ی عمده نصیب آنان خواهد شد. در درجه‌ی اول فرزندانشان ناخودآگاه کمالات معاشر خوب را یاد می‌گیرند و به نیکی و اصلاح گرایش پیدا می‌کنند و در درجه‌ی دوم از معاشرت با هم‌نشین فاسد و آلوده بر کنار می‌مانند و از آفات زشت چنین معاشرت‌هایی مصون خواهند ماند.

تأثیری که هم‌نشین بر کودک می‌گذارد قابل مقایسه با راهنمایی و پند و اندرز پدران و مادران نیست، زیرا کودکان در برابر ناخودآگاه رفتار و کردار آنان را اقتباس می‌نمایند. لذا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره‌ی تأثیر دوست و همنشین می‌فرماید: « اَلمَرءُ عَلَی دِینِ خَلِیلِه وَ قَرینِه ». همه‌ی افراد ناخودآگاه دین و آیین معاشران را اقتباس می‌نمایند.

4- نقش والدین در تربیت دینی و اخلاقی: کودکان به طور فطری خداشناس هستند از نظر اخلاقی همه‌ی روحایت خود را دارا هستند. رسول‌خدا‌ (صلی الله علیه و آله) در این باره می‌فرماید: « کُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلی فِطرَه اِلّا أن اَبواهُ یَهُودانه أو یَنصُرانه او یمجسانه »[13]. هر کودکی بر اساس فطرت متولد می‌گردد. این پدر و مادر او هستند که او را به آیین‌های گوناگونی راهنمایی می‌کنند.

روی این اصل پدران و مادران به جای این که دین و اخلاق را به فرزندان خود تحمیل کنند، بکوشند امور فطری کودکان خود را بارور سازند. مشکل تربیتی فرزندان از همین جا آغاز می‌گردد که بزرگ‌ترها به جای بارور ساختن حس دینی به تحمیل کردن می‌پردازند. اعتقاد ما بر این است، اگر پدران و مادران روحیات غیرصحیح و غیرمنطقی را به کودکان خود انتقال ندهند کودکان با همان خلقیات فطری رشد و پرورده می‌گردند. همه‌ی پدران و مادران علاقه‌مندند که فرزندان خود را تربیت کنند ولی متأسفانه برخی با راه‌ها و روش‌های تربیتی آشنا نیستند. خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: « وأتُوا البُیُوتَ مِن أبوابِها ».[14] از درهای ورودی وارد شوید نه از راه بیراهه. از این آیه استفاده می‌شود که هر کاری راه و روش خاصی دارد. در انجام امور باید از همان راه‌ها و روش‌ها استفاده کرد.

 

 

شیوه‌های آموزش اخلاقی و دینی

1- الگوهای عملی:

فرزندان نیازمدند پدر و مادر خود را در محیط خانوادگی به عنوان یک انسان نمونه از نظر اخلاقی و دینی دیدار کنند. بدیهی است چون افراد انسانی عاشق کمال و جمال هستند، وقتی عملاً با رفتار پدران و مادران که مظاهری از کمال و جمال است، برخورد کنند، بی‌اختیار شیفته و بی‌قرار می‌شوند و به سوی الگو جذب می‌گردند تا در پرتو این نزدیکی به همانندسازی بپردازند.

امام‌صادق‌ (علیه السلام) در این باره می‌فرماید: « کُونُوا دُعاهَ النَّاسِ بِأعمالِکُم و لاتَکُونُوا دُعاهَ النَّاسِ بِألسِنَتِکُم ».[15] با کردار و رفتار مردم را به خوبی‌ها و نیکی‌ها دعوت کنید، تلاش کنید دعوت شما عملی باشد نه زبانی.

خداوند متعال نیز در انسان‌سازی افراد رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) را برای مردم الگو قرار داد:  « لَقَد کَانَ لَکُم فِی رَسُولِ ‌اللهِ اُسوَهٌ حَسَنَهٌ »[16]، همانا رسول‌خدا برای شما اسوه و الگوی خوبی است. در ذیل این روایت از روش دعوت زبانی انتقاد به عمل آمده است، زیرا اشکالات متعددی در روش زبانی وجود دارد:

1- در روش زبانی شخصیت فرد متربی نادیده گرفته می‌شود، ناخود آگاه پند و اندرز به ملامت تبدیل می‌گردد و شخص متربی احساس حقارت می‌نماید.

2- در روش زبانی بین مربی و متربی جذب و انجذاب وجود ندارد و به ناچار متربی به جای گرایش، دچار انزجار و تنفر از مربی می‌گردد.

3- در نوع دعوت زبانی، مربی پیش از ساختن خود، به پند و اندرز می‌پردازد. بدیهی است وقتی چراغی خود روشن نباشد نمی‌تواند فرا راه دیگران نور و روشنایی قرار دهد و به اصطلاح دانشمندان کسی که چیزی را ندارد نمی‌تواند به دیگران عطا کند.

4- مادری فرزندش را نزد رسول‌خدا برد و از او استدعا کرد که فرزندش را از خوردن خرما باز دارد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام این کار را به روز دیگری موکول کرد زیرا خودش خرما میل کرده بود.

 

2- کودکان را با طعم و لذت عبادت آشنا سازیم:

هر چیزی طعم و لذتی دارد، منتها گاه طعم و لذت مادی و گاه معنوی است. علی (علیه السلام) در فرازی می‌فرماید: « لا یَجِدُ عَبدٌ طَعمَ الایمانِ حَتَّی یَترِکَ الکِذبَ جِدَّهً و هَزلَهً[17]، طعم ایمان را کسی نمی‌چشد مگر آن که دروغ‌گویی را چه جدی و چه شوخی ترک کند. معلوم می‌شود امور معنوی هم دارای طعم و مزه هستند.

ضمن این که کودکان دبستانی به انجام فرایض دینی می‌پردازند، پدران سعی کنند جذبه و شوق مناجات و راز و نیاز با خدا را به خوبی به کودکان انتقال دهند. هم چنین خود پدران و مادران در مواردی خشوع و خضوع در نماز و ارتباط عاشقانه با خدا را در خواندن دعاها به طریقی به کودکان خود انتقال دهند. فراموش نمی‌کنم، در دوره‌ی کودکی همیشه به وسیله‌ی صدای قرآن مادر مرحومم از خواب بیدار می‌شدم. اهتمام و جذبه‌ی ماردم را در خواندن قرآن و تعبد و تقید او را در نماز اول وقت، با همه ی وجودم لمس می‌کردم و در اعماق قلب و روحم اثر می‌گذاشت.

این که تأکید شده، خواندن قرآن و صدای مؤذن و قرائت امام‌جماعت با صدایی بسیار زیبا و قرائتی نیکو انجام گیرد، به خاطر همین نکته است که به آن اشاره کردم. بسیاری از افراد وقتی از مکه مراجعت می‌کنند از صدای زیبای امام جماعت سخن‌ها می‌گویند. فراموش نکنیم نوع افراد، غذاها و هم چنین میوه‌ها را به خاطر طعم و مزه‌ای که در آن‌ها وجو دارد مورد استفاده قرار می‌دهند. به خاطرم گذشت که کودکان کلاس اولِ برخی از مدارس اسلامی با عشق و علاقه در کلاس مرحوم نیرزاده حضور می‌یافتند، زیرا علاوه بر درس، عوامل متعددی وجود داشت که شاگردان کلاس اول را جذب می‌کرد و همین عوامل بودند که شاگردان کلاس اول را مشتاق شرکت در کلاس آن معلم نمونه می‌نمود. روی این اصل پدران و مادران نباید تنها به خواندن نماز اکتفا کنند بلکه باید بکوشند نماز را با همه‌ی زیبایی و طراوت‌های معنوی آن به کودکان خود انتقال دهند تا در پرتو جذب و انجذاب زیبایی‌های آن به خواندن نماز علاقه‌مند شوند.

 

 

3- تقویت بنیه‌ی اعتقادی در کودکان:

در جلسات آموزش خانواده‌ها سؤالی که زیاد مطرح می‌گردد این است که کودکان اعم از دختر و پسر وقتی در آستانه‌ی بلوغ و یا نوجوانی قرار می‌گیرند در انجام فرایض دینی نوعاً سستی و تعلّل می‌کنند. در خانواده‌های بسیار متدین نیز این مشکل وجود دارد.

اعتقاد ما این است که کودکان در سنین کودکی بر اساس حس تقلید با اصل نماز خواندن آشنا می‌گردند، لذا اعمالی که کودکان بر اساس تقلید از دیگران انجام می‌دهند دوام و استحکام ندارد. به همین جهت نوع خانواده‌ها مشاهده می‌کنند که فرزندان آنان علاقه‌ی قبلی خود را از دست داده‌اند و با زور و کراهت به خواندن نماز می‌پردازند و در مواردی نیز مدعی می‌گردند که تکالیف دینی را انجام داده‌اند.

به نظر می‌رسد که این سستی و تعلّل در مواردی مربوط به فشار و اصراری است که پدران و مادران در خصوص انجام وظایف دینی به کودکان خود وارد می‌کنند. به طور کلی پدران و مادران باید بکوشند از همان ابتدای سن کودکی بنیه‌ی اعتقادی کودکان خود را به تدریج تقویت کنند. نکته‌ی مهم این که، این تبیین باید در حد فکر و عقل کودکان باشد و به عبارت دیگر با زبان کودکانه، اعتقاد به خدا و نبوت و روز رستاخیز را در آنان قوت و استحکام بخشند تا در پرتو اعتقادات مستحکم و شفاف کودکانه به انجام فرایض بپردازند. ناگفته نماند تاکنون به کتابی که اصول اعتقادی را بسیار ساده و در حد فکر و توان کودکان تألیف کرده باشد برخورد نکرده‌ام. از همین نظر بسیاری از سؤالات کودکان در مورد خدا و اصول اعتقادی دیگر کماکان مجهول مانده است و پدران و مادران از پاسخ به آن طفره رفته‌اند و کودکان عزیز ما از شنیدن جواب‌های مناسب محروم مانده‌اند.

در این جا تذکر داده می‌شود که بنیه‌ی اعتقادی کودکان باید در کمال سادگی و روانی تنظیم گردد تا کودکان بتوانند به آسانی آن‌ها را درک کنند. بدیهی است به وسیله‌ی مثال‌های ساده و روان به خوبی می‌توان از عهده‌ی این کار دشوار برآمد.

 

 

روش های آموختن خدا  به کودکان

مقدمه

روش‌های متعددی وجود دارند که می‌توان از آن‌ها، برای معرفی صحیح خداوند و صفات او به کودکان بهره گرفت. در سیره‌ی تربیتی معصومین (علیهم‌السلام) نیز چهار کلید اصلی دیده می‌شود که عبارت‌اند از: مفروض گرفتن اصل وجود خدا، استفاده از دلایل روشن و قابل فهم، تأکید بر معرفی خدا از راه صفات، ایجاد ارتباط با خدا و حفظ آن که آثاری مانند تقویت، رشد و ارتقای ایمان به خدا و انسان با خدا و محبت او را در پی دارد. [18]

 

1. بهره‌گیری از داستان‌ها

کودکان الفتی شیرین و باور نکردنی با داستان دارند. برخی از مشکلات بزرگ رفتاری کودکان را می‌توان با طرح داستان تغییر داد یا آمادگی تغیر را در آن‌ها به وجود آورد. همچنین می‌توان از داستان برای انتقال بهتر مفاهیم بهره گرفت؛ شیوه‌ای که عملاً در قرآن سفارش شده است.

در معرفی خدا به کودکان نیز زمینه‌ی استفاده از این روش بسیار مهیاست. سوره‌های مختلف قرآن، سیره و روش زندگی پیشوایان دینی، روش بزرگان و دانشمندان و نیز منش انسان‌های بزرگی که با تکیه بر قدرت خداوند توانسته‌اند کارهای بسیار مهمی در زندگی خود انجام دهند، می‌توانند در خدمت خداشناسی کودکان قرار گیرند. در اجرای موفق این روش، توجه به چند نکته سودمند است:

·      کودکان تا سه سالگی و برخی دوره‌های دیگر، بین واقعیت و افسانه‌های خیالی تفاوتی قائل نیستند. آنان هر داستانی را که درباره‌ی ادیان و انبیا گفه شود، باور خواهند کرد. حتی ممکن است وانمود کنند که خود یکی از شخصیت‌های داستان هستند، زیرا تفکیک واقعیت و آنچه در خیال او می‌گذرد، برای کودک مشکل است. داستان‌های جذاب و شخصیت‌های آن برای کودکان پذیرفتنی‌تر و واقعی‌تر از توصیه‌های اخلاقی و تربیتی مجرد و ذهنی هستند. بنابراین برای آموزش درس‌های بزرگ زندگی به فرزند خود، از داستان استفاده کنید و از هر گونه موعظه و سخنرانی بپرهیزد.

·      در طرح داستان‌های دینی باید دقت کرد که از بیان وقایعی که مربوط به عذاب‌های خداوند و سخت‌گیری او بر بندگانش می‌شود، خودداری و بیش‌تر به بازگویی داستان‌هایی پرداخته شود که چهره‌ای صمیمی و مهربان از پروردگار به نمایش می‌گذارند.

·      بکوشید از داستان‌های فرهنگ و مذهب خویش بهره بگیرید، مانند داستان حضرت یونس (علیه‌السلام) که شامل مفاهیمی همچون نا امید نشدن از رحمت خداوند و توبه کردن پس از آگاه شدن از اشتباه و خطای خود می‌باشد.

 

2. بیان علاقه خدا به کودکان

هنگامی که کودک بداند که مورد علاقه خداوند است و هدایای فراوانی از خداوند مانند پدر و مادر مهربان، دوستان خوب، بدن سالم و بانشاط و خوراکی‌های لذیذ و... به او داده شده است، ارتباط بهتری با او برقرار کرده، زمینه‌ی شناخت بهتر خداوند در او شکل می‌گیرد. ضروری است که این تصور در ذهن کودک استقرار یابد که خدا او را دوست دارد و می‌خواهد فردی شایسته و خوشبخت گردد. او دوست‌داشتنی‌، مهربان و صمیمی‌تر از پدر و مادر است.

3. استفاده از نمونه‌های مناسب

تمثیل‌های مناسب به وجود آورید؛ برای نمونه، می‌توانید خوبی را به روشنایی و بدی را به تاریکی تشبیه کنید، زیرا کودکان شب را دوست ندارند. برای کودکان بزرگ‌تر، خدا را به نوری تشبیه کنید که بر همه چیز می‌تابد و آن‌ها را روشن می‌کند و همه جا حضور دارد. تمثیل باعث عینی و ملموس‌تر شدن مفهوم خدا برای فرزندتان خواهد شد. معانی و محتوای تمثیل‌ها را مورد تأکید قرار دهید. برای درک مفهوم حضور خدا در همه جا، نور، تمثیلی بسیار غنی است.

 

4. طرح خداشناسی با زبانی شرین و ساده

اگر می‌خواهید آموزش اعتقادات بنیادین را برای فرزندتان جذاب نمایید و نیاز او را تقویت کنید، آن‌ها را با زندگی روزمره‌ی فرزندتان پیوند دهید. راه‌های متعددی برای این کار وجود داد:

·      مفاهیم بدیهی و یقینی را در اوایل دوران کودکی فرزندتان پایه‌ریزی کنید.

·      هیچ گاه نظریه‌ای رسمی را برای فرزندتان تکرار نکنید، مگر این که توانایی درک آن را داشته باشید.

·      اگر فرزندتان کم‌تر از هشت سال دارد، ساده، مطلق و غیررسمی می‌اندیشد. او ممکن است بتواند فقط کمی فراتر از معنای ظاهری جملات را درک کند. کودکان در این سه به تذکر و تکرار نیاز دارند. همیشه باید به آنان گفت: « خدا به تو کمک می‌کند که اعمال شایسته‌ای انجام دهی ».

·      اگر فرزندتان در سنین نوجوانی قرار دارد، معانی توصیه‌های شما را درک خواهد کرد، زیرا ذهن منطقی او شکل گرفته است.

·      اصول اعتقادی را با تجربه‌ی روزمره‌ فرزندتان مرتبط کنید. تجربه‌ی روزمره‌ فرزندتان را مدخلی برای ورود به بحث درباره‌ی اصول اعتقادی قرار دهید.

·      احساسات و عواطف کودکان را باید با استدلال منطقی او همراه کرد. از فرزندتان بپرسید وقتی که می‌فهمد خدا کیست، چه انتظاری از او دارد و درباره‌ی خدا چه احساسی به او دست می‌دهد؟

·      مثال‌ها و موارد تجربی را به سوی دست‌یابی به اصول اعتقادی هدایت کنید.

·      برای آموزش هر اصل، از داستان‌های مختلفی استفاده و با طرح پرسش‌هایی، او را راهنمایی کنید تا اصول مورد نظر داستان‌ها را درک کند؛ برای نمونه، بپرسید که در این داستا‌ها، خدا چه کاری انجام داد و ارتباط خدا و انسان‌ها در این داستان‌ها، چه چیزی را به ما می‌آموزد؟

 

5. معرفی الگوهای خداشناسی

مقصود اصلی از خداشناسی، نشان دادن تجلیات خداپرستی در زندگی انسان است. پس باید صحنه‌هایی از زندگی خداپرست واقعی، متناسب با سنین کودکان هر دوره نشان داده شود. فرزندتان را با نمونه‌های عالی ایمان محکم و قوی آشنا سازید. چنین نمونه‌هایی را می‌توانید در مؤمنانی که زنده هستند، بیابید. همچنین می‌توانید نمونه‌هایی در داستان‌های پیشینیان و زندگی‌نامه‌ی مؤمنان به دست آورید.

 

6. الگو بودن والدین

شما بهترین نمونه و الگو برای فرزندتان هستید. کودکان، به ویژه در خردسالی، به شدت، تحت تأثیر رفتارها و باورهای والدین خود قرار دارند و از آن‌ها تقلید می‌کنند. آنچه در این دوران فرا می‌گیرند، تا آخر عمر همراه آنان باقی خواهد ماند از این رو، برای آموزش فرزندتان، بهتر است از خودتان آغاز کنید. اعتقاد و ارتباط خود با خدا را مورد بررسی قرار دهید، زیرا هر رابطه‌ای داشته باشید، ناخودآگاه به فرزندتان منتقل خواهد شد. شما می‌توانید الگوی خوبی برای رشد و پرورش ایمان فرزندتان باشید، به شرطی که در لحظات تردید و ناامیدی زندگی‌تان، بتوانید با خردمندی، صداقت و تواضع در راه ایمان گام بردارید.

اگر کودکی، والدین خود را قابل اعتماد، مهربان و در دسترس بداند، احتمالاً خدا را نیز دارای چنین صفاتی تصور خواهد کرد. از سوی دیگر، اگر والدین خود را خشن، بی‌تفاوت و بی‌انصاف بداند، درباره‌ی خدا نیز چنین تصوراتی خواهد داشت. تأثیر والدین در چگونگی درک فرزندشان از خدا، بیش‌تر از هر عمل دیگر است. روابط تنگاتنگ و روزمره‌ی کودکان با والدین، تأثیر زیادی در درک آن‌ها از خداوند دارد.

شما می‌توانید با روش‌های زیر برای فرزندتان الگویی موفق از ایمان باشید:

·      تلاش برای آموختن درباره‌ی خدا: فرزندتان باید ببیند که شما درباره‌ی خدا می‌اندیشید، به مطالعه‌ی کتاب‌هایی در این زمینه علاقه دارید و خدا را عبادت می‌کنید.

·      متواضع بودن در اعتقادات مذهبی: فرزندتان با دیدن سعه‌ی صدر شما در تحمل عقاید دیگران، تعصب نداشتن و نیز یقین داشتن و احترام به نظرات مخالف، به اعتقادات شما علاقه‌مند خواهد شد، زیرا رفتار جذاب شما را مصداق باورهایتان می‌داند.

·      گفت‌وگو با فرزند خود درباره‌ی مشکلات زندگی در فرصت‌های مناسب و اعتماد عملی به خداوند در حل مشکلات زندگی.

·      الگو بودن رفتار: بیان صفات خداوند برای کودکان اگر چه آموزنده است ولی کافی نیست. رفتار و طرز تلقی شما، تأثیری بیش از گفته‌هایتان بر باور فرزندتان دارد.

·      مشارکت دادن فرزندان در کمک به دیگران: بخشندگی به دیگران و استمداد از دیگران را به فرزندتان بیاموزید، انبیا زندگی خود را وقف دیگران نمودند، با وجود این، برای آب، غذا و جلب حمایت، از دیگران کمک می‌طلبیدند.

 

7. توجه دادن به شگفتی‌های آفرینش

رحمت خدا با دیدن پدیده‌هایی مانند بازگشت پروانه‌ها پس از پروازی طولانی، راه رفتن گوساله پس از تولد و زنده ماندن پرندگان در زمستان سرد هم درک می‌گردد. قدرت خدا در عظمت کهکشان‌ها و پیچیدگی حیات دیده می‌شود. محبت و زیبایی خدا در رنگ‌های طبیعت و مناظر طبیعی جلوه‌گر است. همچنین لطیف بودن خداوند و توجه او به کوچک‌ترین جزئیات را می‌توان در آفرینش انسان مشاهده کرد. آمدن برف و باران، با شکفتن گل‌ها، دیدن نوزاد حیوانات و هر جلوه و زیبایی که در طبیعت به چشم می‌خورد، باید یاد خدا را در خاطر فرزندان زنده نمود.

 

با روش‌های زیر ارتباط فرزندتان را با طبیعت افزایش دهید:

·      با فرزندتان پیاده‌روی کنید و توجه به طبیعت را به فرزندتان بیاموزید.

·      با فرزند خود به پارک‌ها و دشت و صحرا بروید.

·      از تماشای آسمان و طلوع و غروب آفتاب لذت ببرید.

·      از باغ وحش و آکواریوم دیدن کنید.

·      به کوهنوردی و ماهی‌گیری بروید و در حیاط منزل خودتان باغبانی کنید.

·      گاهی اوقات، با فرزند خود در مکانی آرام نشسته، محو تماشای طبیعت شوید.

·      رنگ‌های گوناگون طبیعت مانند قرمز، زرد، آبی، نارنجی و طیف متنوع رنگ سبز را جست‌وجو و به تنوعشان، توجه کنید.

·      به صداهای متنوع گوش بسپارید؛ صدای پرندگان، به هم خوردن برگ درختان و حرکت‌ آب و....

·      به تماشای محل زندگی موجودات مخلتف بروید؛ آشیانه‌ی پرندگان، کندوی زنبورها، لانه‌ی مورچه‌ها، محل زندگی ماهیان و....

·      مجموعه‌ای از دانه‌های گیاهی، برگ درختان، پر پرندگان و انواع صدف یا ماهیان تهیه کنید.

·      برای آشنا شدن با انواع پرندگان و گل‌ها، از کتاب‌های راهنما بهره ببرید.

·      انواع پرندگانی را که می‌توانید ببینید، مورد توجه قرار دهید و نام هر یک را یادداشت کنید.

·      از مناظر طبیعی عکس بگیرید یا آن‌ها را نقاشی کنید.

·      با استفاده از ذره‌بین، میکروسکوپ یا تلسکوپ، به مطالعه جزیی در طبیعت بپردازید.

·      به کودک توضیح دهید که خدا، تنوع موجودات را دوست دارد. خدا طراح بزرگی است. خدا قدرتی بی‌اندازه دارد. خدا به کوچک‌ترین ذرات نیز اهمیت می‌دهد و بزرگ است.

·      بین خدا و طبیعت ارتباط برقرار سازید.

·      از فرزندتان بپرسید که هنگام دیدن غروب آفتاب، جنگل، آبشار و پرندگان، چه تصویری از خدا در ذهن می‌پروراند.

·      آیاتی از قرآن بخوانید که در زمان و شرایط شما مصداق باشد؛ برای نمونه، وقتی از دیدن ستارگان در حیرت فرو می‌روید، به آیاتی مراجعه کنید که درباره‌ی خلقت آسمان‌ها و زمین توضیح می‌دهند.

·      حتی دیدن فیلمی از شگفتی‌های آفرینش، فرصتی برای گفت‌ وگو درباره‌ی خدا و قدرت اوست.

 

8. ترغیب به یادگیری درباره خدا با پرسش

آموزش، همیشه با نصیحت یا توصیه امکان‌پذیر نیست، بلکه گاهی با طرح پرسش‌های گوناگون و فرصت دادن به کودک برای یافتن پاسخ آن‌ها ممکن می‌شود. مؤثرترین و تحول‌آفرین‌ترین روش آموزش این است که ذهن یادگیرنده را بر تفکر، تجربه، پرسش و کشف متمرکز کنیم و نقشی کمکی برای خود قائل باشیم. با اعتقاد به این روش پرسش‌های کودکان برای ما ارزش می‌یابند و به آن‌ها اهمیت خواهیم داد. خود نیز با طرح پرسش‌های آموزنده به فرزندانمان آموزش می‌دهیم.

 

اصول اساسی در پرسیدن عبارت‌اند از:

·      پرسش‌ها را جدی طرح کنید و به فرزندتان وقت کافی بدهید تا درباره‌ی آن‌ها بیاندیشد و سنجیده پاسخ دهد. پرسشی که با تمام وجود پرسیده شود، شنونده را به تفکر وامی‌دارد.

·      از زیاده‌روی در طرح این پرسش‌ها بپرهیزید تا فرزندتان خسته نشود.

·      سؤالات را با متانت طرح کنید، گویی در حال طرح پرسش برای خودتان هستید، زیرا خود نیز در حال یادگیری هستید.

·      انتظار نداشته باشید فرزندتان طبق انتظار شما پاسخ دهند، زیرا هر کسی درک خاصی از پرسش دارد و عقاید خود را به نحو ویژه‌ای ابراز می‌کند.

·      پرسش‌ها را به گونه‌ای مطرح کنید که فرزندتان با زبان و درک خودش به آن‌ها پاسخ دهد. از او انتظار ارائه پاسخ‌های آماده و کلیشه‌ای نداشته باشید.

·      به پاسخ فرزندتان با دقت و توجه فراوان گوش دهید و در برابر نظر او جبهه‌گیری نکنید تا اعتماد و درک متقابل بین شما ایجاد شود.

·      پرسش‌هایی طرح کنید که متناسب با سن و درک و موقعیت فرزندتان باشد.

·      مهم‌ترین نکته در پرسیدن این است که هدف از طرح آن‌ها، ارائه پاسخ‌های آماده به فرزندتان نیست، بلکه وادار کردن وی به درنگ و تفکر و در نتیجه، رشد ایمان و ادراک می‌باشد.

 

9. آموزش تفکر به فرزندان

برای فرزندتان شرایطی فراهم آورید که عادت تفکر در سکوت و تنهایی در وی پرورش یابد. پیشنهادهای زیر به شما کمک می‌کند تا شرایطی برای آموزش تفکر در آرامش و تنهایی به فرزندان فراهم آورید:

·      زمان و مکان ثابتی برای تفکر در خلوت و آرامش تعیین کنید. اوقات نماز، زمان منظم و مناسبی برای خلوت کردن با خود و خداست.

·      تفکر در تنهایی را به فعالیتی خانوادگی تبدیل کنید.

·      روش تفکر در تنهایی، باید متناسب با سن و علایق فرزندتان باشد.

·      شاید بهترین روش برای بچه‌های چهار تا پنج ساله این است که آن‌ها را با اسباب ‌بازی‌هایشان تنها بگذارید تا با آن‌ها ارتباط برقرار کنند. می‌توانید داستانی برای آن‌ها تعریف کنید، کتابی را برای نقاشی کردن در اختیارشان قرار دهید یا او را با نوار قصه‌ی مناسبی تنها بگذارید تا به آن گوش کند.

·      وقتی که فرزندتان قادر به نوشتن شد، حتی اگر انشای خوبی ندارد یا کلمات را اشتباه می‌نویسد، یکی از مفیدترین کارها این است که از او بخواهید تا درباره‌ی کارهای روزانه‌اش یادداشتی تهیه و دفتر خاطراتی برای خود درست کند.

·      به او توضیح دهید که در دفتر خاطرات باید داستان خودش را بنویسد. او می‌تواند احساساتش را درباره‌ی رویدادهای زندگی‌اش و چیزهایی که به نظر او مهم است و ارزش به یاد ماندن دارند، در این دفتر بنویسد. بچه‌های بزرگ‌تر را تشویق کنید که از خلاصه‌نویسی بپرهیزند و جزییات بیش‌تری در یادداشت‌ها توضیح دهند. که بدون اجازه‌ی آن‌ها هرگز نوشته‌هایشان را نخواهید خواند. به این قول خود، حتی در غیاب فرزندتان وفادار باشید.

·      افزون بر تشویق فرزندتان به تهیه‌ی یادداشت روزانه، کتاب‌هایی در اختیار او قرار دهید تا مطالعه کند و وسائلی تهیه نمایید تا به کارهای هنری بپردازد.

 

10. داشتن عبادت خانوادگی

از توصیه‌های مهم اسلام، اهتمام به عبادت[19] و سفارش اعضای خانواده به آن است. در مرحله‌ی

نخست، فرد باید خود به رفتارهای عبادی اهتمام ورزد تا الگوی مناسب برای اعضای دیگر باشد. در متون دینی آمده است که فرزندان خود را در هفت‌سالگی به نماز سفارش کنید. [20] سفارش می‌تواند به شیوه‌های گوناگون اجرا شود که برخی از آن‌ها مانند روش الگوگیری تأثیرگذاتر خواهد بود.[21] لذا برای معنوی‌سازی زندگی روزمره‌ی خود، اوقات ثابتی را به عبادت خانوادگی اختصاص دهید.

به وسیله‌ی عبادت دسته‌جمعی می‌توانید فرزندتان را با درک خود از خدا آشنا ساخته، او را در ارزش‌ها، امیدها و ناامیدی‌ها، پرسش‌ها و پاسخ‌ها و توانایی‌های معنوی خود مشارکت دهید. در این اوقات، می‌توانید منابعی را که به شما قدرت می‌دهند و تکیه‌گاه‌های معنوی خود را به او نشان دهید. می‌تواند در خانواده نماز جماعت بخوانید. اگر برپایی نماز جماعت روزانه در منزل ممکن نیست، دست کم می‌توانید در اوقاتی مانند سر سفره‌ی غذا، به شکرگزاری دسته‌جمعی بپردازید. شما می‌توانید مراسم و سالگردهایی را که به مناسبت‌های مختلف برگزار می‌کنید، به ایامی برای تفکر و اندیشیدن تبدیل سازید.

عبادت یا فعالیت معنوی دسته‌جمعی اعضای خانواده، تأثیر پایداری در رشد معنوی کودکان دارد. این کارها سبب می‌شود محیط خانه به مکانی معنوی و مقدس تبدیل شود.

 

 

منابع

- برازش (1372)؛ معجم‌بحارالانوار؛ انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

پاینده، ابوالقاسم (1362)؛ نهج‌الفصاحه؛ ناشر، مؤسسه‌ی علمیه‌ی اسلامی.

- طباطبای، محمدحسین (1383 هـ.ق)؛ تفسیرالمیزان؛ تهران: ناشر، کتاب فروشی آخوندی اسلامی.

- عمید، حسن (1337)؛ فرهنگ عمید؛ ناشر، مؤسسه‌ی انتشارات امیرکبیر.

- قمی؛ حاج شیخ عباس (1355)؛ سفینه‌البحار (جلد اول و دوم)؛ چاپ تهران: انتشارات فراهانی.

- ملاصدرا، آخوند (1383 هـ.ق)؛ اسفار؛ ناشر، کتاب‌فروشی آخوندی اسلامی.

- داوودی، محمد، سیره تربیتی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و اهل‌بیت علیه‌السلام، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چ 2، ج 2، 1384 ش.

- سالاری‌فر، محمدرضا، خانواده در نگرش اسلام و روان‌شناسی، تهران، سمت، چ 1، 1385 ش.

- شرفی، محمدرضا، با فرزند خود چگونه رفتار کنیم؟ تهران، نشر، جهاد، چ 6، 1376 ش.

- یاب، ایریس، کلیدهای آموختن به کودکان درباره‌ی خدا، مترجم: دکتر حاجی‌زاده، مسعود، تهران، کتاب‌های دانه از مؤسسه انتشارات صابرین، چ 3، 1381 ش.

 

 

 

 

 

 

 

فصل دوم

تربیت دینی نوجوان

 

 

 

 

·         خانواده و فرزندان در دوره دبیرستان

·         ویژگیهای دوران نوجوانی

·         مسائل نوجوانان و جوانان

 

 

 

مقدّمه

برخی از صاحب‌نظران دورة نوجوانی را از بحرانی‌ترین مراحل زندگی به حساب آورده‌اند. این عده می‌گویند که دورة نوجوانی، مرحلة طوفان و تلاطم است و همة وجود نوجوان دستخوش جریانات سهمگین تحول و تغییرات می‌باشد.

روان‌شناسان دورة نوجوانی را با بحران توأم و قرین می‌دانند. عده‌ای این بحران را وابسته به تغییرات جسمی و روحی و روانی نوجوان می‌دانند و عدة دیگر اعتقاد دارند که گذر و عبور از دورة نوجانی فی حد نفسه دشواری و مشکل ندارد. اگر بحران و طوفانی وجود دارد، مربوط به عدم برقراری ارتباط صحیح و منطقی بزرگترها با نوجوان است. بنابراین هر دو دسته دورة نوجوانی را دورة بحران و طوفانی می‌دانند.

دورة نوجوانی را می‌توان دورة برزخی بین کودکی و جوانی دانست. زیرا دورة کودکی همراه با آرامش و سکونی است. چنانچه در دورة جوانی و بزرگسالی نیز فرد به ثبات نسبی دست می‌یابد. در حالی که دورة نوجوانی دورة آشوب و جنجال و تحول و دگرگونی است. به قول برخی، نوجوان نه آن کودک آرام است و نه آن بزرگسال جا افتاده. لذا رفتار و کردار نوجوان با کودک و بزرگسال فرق دارد. کودک اطاعت می‌کند و بزرگسال خود اقدام می‌کند و خود تصمیم می‌گیرد. امّا نوجوان می‌خواهد مثل دیروز اطاعت نکند و به حرف بزرگسالان گوش فرا ندهد و از طرف دیگر هنوز آن قدرت و توان تصمیم‌گیری را به دست نیاوره که بر اساس فکر و اندیشة خود زندگی را دنبال کند. بنابراین در مواردی به حرف بزرگترها گوش می‌دهد و در مواردی مخالفت و سرکشی می‌کند.

 

ویژگی‌های دورة نوجوانی

برخی از دانشمندان تربیت می‌گویند برای نوجوان تحولاتی روی می‌دهد که در زیر به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

1- نوجوان بینش بیداری خاصی پیدا کرده است که از درک و بینش دورة کودکی او فراتر است.

2- نوجوان در این دوره توان و قدرتی در خود احساس می‌کند، در حدی که می‌خواهد عرضة اندام کند و خود را به دیگران بشناساند.

3- نوجوان در دورة نوجوانی سر و گوشش می‌جنبد، می‌خواهد از بسیاری از مسائل که در اطراف او می‌گذرد آگاهی به دست آورد، در حالی که کودک در لاک خود فرو رفته است.

4- نوجوان احساس می‌کند فرد مستقلی شده است و دیگر حاضر نیست همانند دورة کودکی به او امر و نهی شود و با سرپیچی از دستورهای بزرگترها می‌خواهد بگوید که من کودک دیروز نیستم.

5- در دورة نوجوان، نوجوان به انجام رفتارها و اعمالی دست می‌زند که هدف و انگیزة او از انجام آن اعمال، درآمد دادن موجودیت خود است. نوجوان با انجام کارهای فوق‌العاده سعی در شناساندن خود دارد.

6- نوجوان برخلاف کودک دیروز به سر و وضع خود می‌پردازد. در این دوره لباس و پوشاک برای او اهمیت خاصی دارد و مدتها وقت خود را صرف آراستن ظاهر خود می‌کند. با این کار می‌خواهد مورد توجه دیگران قرار گیرد و دیگران را متوجه خود سازد.

6- روابط نوجوان با پدر و مادرش به تدریج دگرگون می‌شود. دیگر مانند گذشته با آنان ارتباط برقرار نمی‌کند و گاه می‌پندارد که آنان قدیمی هستند و از مسائل و حوادث روزمره اطلاع و آگاهی ندارند. روی این اصل افکار و کردار پدران و مادران را مورد تخطئه قرار می‌دهد و ارزشی برای آنان قائل نیست.

8- نوجوان در این دوره نیاز شدیدی به انتخاب دوست دارد. فردی را به عنوان دوست برای خود برمی‌گزیند تا رازهای دل خود را به اول انتقال دهد و گاه در ارتباط با دوست راه افراط را می‌پیماید و از مرز اعتدال تجاوز می‌کند و علاقه‌اش بیش از حد می‌گردد.

9- دورة نوجوانی، دوران عصیان علیه‌ بسیاری از وقایع و جریانات و آداب و رسوم و سنن گرفته است. نوجوان احساس می‌کند باید سنّت‌شکنی کند و بسیاری از آداب و رسوم گذشته را انکار و نفی نماید. به عبارت دیگر، انکار، نوگرایی و پشت پا زدن به آداب و رسوم گذشته در او تقویت می‌گردد.

10- یکی دیگر از روحیات نوجوان این است که ثبات و دوام در او دیده نمی‌شود. در فرصت‌هایی کار و عملی را شروع می‌کند، ولی پس از گذشت زمان آن را رها می‌کند و مجدداً به کار دیگری دست می‌زند و به طور کلی در رفتار و کردارش ثبات به چشم نمی‌خورد.

11- دورة نوجوانی، دوره تجمل و رویاست. حوادث و مسائل زندگی را با دید رؤیایی ترسیم می‌کند و قدرت و توان آن را ندارد که با واقعیات زندگی ارتباط برقرار سازد.

12- نوجوان از نظر بدنی در حال دگرگونی است و تحولات فراوانی در جسم و روان او ظاهر می‌گردد. به وجود آمدن این تحولات موجب می‌گردد که در فرصت‌هایی به تنهایی علاقه‌مند شود. او دوست دارد تنها باشد و در تنهایی دربارة خود و تحولات جسمی و درمانی خویش فکر و اندیشه کند. به عبارت دیگر از جمع و اجتماع گریزان می‌شود تا به زوایای عمق وجودی خود پی ببرد.

 

مشکلات نوجوان

بلوغ موجب ایجاد تحولاتی است که روح آرام و کودکانة اطفال را منقلب می‌سازد و در درونشان طوفانی پدید می‌آورد. برخی از نوجوانان در مواردی از طریق غیرمشروع و مقبول به پیش می‌روند و برخی از نوجوانان در عالم بی‌خبری بسر می‌برند و احتمال اینکه کودکان آنان را فریب دهند، وجود دارد.

پایة بساری از انحرافات، مخصوصاً در آنچه به لغزش جنسی مربوط می‌شود، دوستی‌های غیرمجاز در گروه معاشران و همسالان است. نوجوانان در وضع و شرایطی قرار دارند که به افراد محرم راز احتیاج دارند و چون پدران و مادران ازکمک و یاری دادن به فرزندان عملاً خودداری می‌کنند، نوجوان به همسال خود پناه می‌برد تا از او اطلاعاتی بدست آورد و گاه ارتباط دو نوجوان با یکدیگر راه را برای روابط غیرمجاز باز می‌کند.

در سنین نوجوانی زمینه‌هایی که به انحراف جنسی مربوط است، در نوجوان پیش می‌آید. برخی از تحقیقات دانشمندان حاکی است که در کشورهای غربی خودارضایی بطور گسترده‌ای در بین دختران و پسران وجود دارد، ولی در کشورهای اسلامی خودارضایی از نظر آماری کاهش دارد، زیرا قدرت مذهب و تحریم آن خود عاملی قوی برای جلوگیری از آن است.

بررسی و مطالعه حاکی است که این گونه انحرافات در طبقة نوجوان دورة ما بیشتر از گذشته است، زیرا عوامل تحریک کننده در زمان ما بیشتر از گذشته وجود دارد. به طور فشرده باید گفت که مشکلات فراوان درونی و بیرونی زیادی است که نوجوان را احاطه کرده است.

در دروة نوجوانی، نیروی تفکّر و استدلال در نوجوان قوی شده، جهان‌بینی او وسیع و گسترده می‌شود. در نتیجه در برابر هزاران پاسخ و سؤال و تردید قرار می‌گیرد، امّا از آنجا که دچار غرور و خودخواهی است، حاضر نیست مشکلات خود را با بزرگتران در میان بگذارد. در مواردی نیز برخی از نوجوانان گمان می‌کنند که والدینشان با آن‌ها رفتار مناسبی ندارند و در پرتو همین توهمات، ارتباط آنان با بزرگترها به سردی می‌گراید.

نوجوان بسیار حساس است و نوعی بی‌اعتنایی و بی‌توجهی تار و پود هستی او را بر باد می‌دهد و بالاخره نوجوان مانند قایق کوچکی است که در اقیانوس متلاطم طوفانی در حال حرکت است و هر لحظه احتمال دارد که طعمة امواج خروشان اقیانوس گردد.

بدیهی است که رها ساختن نوجوان، کاری غلط و اشتباه است و آنچه منطقی به نظر می‌رسد، این است که نوجوان را باید راهنمایی و ارشاد کرد. البته در درجة اول، این راهنمایی و ارشاد باید توسط پدران و مادران و معلّمان و مربیّان انجام شود تا نوجوان از تلاطم‌های خطرناک نوجوانی نجات یابد.

آقای دکتر علی قائمی در کتاب نقش پدر در تربیت چنین می‌نویسد:

در دورة نوجوانی این خطرها فرا راه نوجوان قرار دارد:

1- خطر دست کجی و دزدی وجود دارد. نوجوانی که به دزدی عادت کرده. آرام آرام در گروه‌های بزرگ و باندها شرکت می‌جوید.

2- فرار از خانه و مدرسه و ولگردی، توسط معاشران ناباب به او انتقال داده می‌شود.

3- سقوط در باندهای فساد و تباهی اخلاقی که توسط گروه نوجوانان پی‌ریزی شده است.

4- خطر آلودگی نوجوان به دستکاری و خودارضایی در بسیاری از نوجوانان فراگیر می‌شود.

5- خطر تَلَوُّن فکری و عقیدتی که در دورة نوجوانی و در مرز بلوغ روی می‌دهد.

6- خطر بی‌رغبتی نسبت به تحصیل و درس خواندن در نوجوان وجود دارد.

همة اینها و مسائل فراوانی که به آن‌ها اشاره نشده است، دشواری‌هایی است که نوجوان در آستانة آن‌ها قرار گرفته است و ممکن است در اثر بی‌توجهی و عدم مراقبت بزرگترها در لجن‌زار فساد و تباهی غوطه‌ور گردد. در حالی که با مواظبت و مراقبت‌های لازم و درک و شناخت در حیات تازة نوجوان، می‌توان او را از فساد و تباهی رهانید و انسانی والا و شایسته تحویل اجتماع داد.

 

مسؤولیت پدران و مادران در دورة حساس نوجوانی

پدران و مادران در درجة اول عهده‌دار مسؤولیت سنگین تربیت نوجوان هستند. پدر همانند باغبانی است که نهال را در باغ کاشته است. لذا آبیاری و مراقبت‌های لازم از نهال بر عهدة باغبان است. فرزند ثمرة وجودی هر پدر است. پدر وظیفه دارد با تمام وجود از پارة تن خود مراقبت و مواظبت به عمل آورد تا فرزندش رشد و تعالی یابد. ارتقاء و استحکامی که فرزند به دست می‌آورد، در درجة اول مربوط به تلاش و کوشش پدر است. چنانچه تباهی و فسادی دامنگیر فرزند شود، در درجة اول مردم پدر را مسؤول می‌دانند. امام‌زین‌العابدین (علیه‌السلام) رابطة پدر و فرزند را همانند رابطة اصل و فرع تلقی می‌کند و بدیهی است که فرزند به هر میزان رشد و کمال به دست آورد، نتایج آن عقاید پدر و مادر خواهد شد و به عنوان باقیات الصالحات برای آنان خواهد بود و اگر در تعلیم و تربیت او وظایف خود را انجام نداده باشند، هر نوع آلودگی و فسادی که عاید فرزند گردد، هرگز نمی‌توان دامان پدر و مادر را از آن آلودگی‌ها بر کنار داشت و خواهی نخواهی به پدر و مادر انتساب داده خواهد شد. چنانچه پسر نوح را هرگز نمی‌توان از نوح پیامبر جدا دانست، زیرا فرزند همانند فرعی است که به اصل خود منسوب می‌گردد. روی این اصل تلاش‌ها و سعی‌های پدران و مادران هم در دنیا و هم در آخرت نادیده گرفته نخواهد شد و بر طبق قانون الهی « لَیسَ لِلانسانِ الّا ما سَعی » رنج‌ها و تلاشهای پدران و مادران عامل سرافرازی و افتخار آنان خواهد بود.

نکتة اساسی اینکه خداوند متعال مسؤولیت تربیتی فرزندان را در عهدة پدران و مادران قرار داده است و از اینجا می‌توان پی برد که رسالت تربیت و سازندگی فرزند در درجة اول بر عهدة پدر و مادر قرار دارد. به همین مناسبت تربیت فرزند جزء حقوق واجبه قلمداد شده است. خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: « قُوا أنفُسَکُم و أهلِیکُم ناراً » خود و فرزندان را از آتش جهنم محفوظ دارید. روی این اصل پدران و مادران موظف هستند با همة امکانات و توان در هدایت و ارشاد نوجوانان خود تلاش کنند و هیچ عذر و بهانه‌ای از پدران و مادران پذیرفته نخواهد شد، زیرا امانت الهی بدست آنان سپرده شد است و آن‌ها موظف هستند با چنگ و دندان از امانت الهی نگهداری کنند.

پیامبر بزرگوار (صلی الله علیه و آله) فرمود: « یَلزِمُ الوالِدَینِ مِنَ العُقُوقِ ما یَلزِمُ الوَلَدَ لَهُما مِن عُقُوقِهِما » یعنی پدران و مادران عاق فرزندان خود می‌شوند، چنانچه فرزندان نیز ممکن است عاق پدر و مادر گردند. بدیهی است هدف از ذکر این حدیث متوجه ساختن پدران و مادران بر وظایف سنگین و دشوار پدر و مادر بودن است. بعضی‌ها خیال می‌کنند به مجرد داشتن اولاد و تهیه و فراهم آورن وسایل زندگی از قبیل پوشاک و خوراک به وظایف اساسی پدر و مادری عمل کرده‌اند، حال آنکه فراهم آوردن وسایل رفاهی از قبیل لباس و پوشاک و موادغذایی بخش بسیار کوچکی از وظایف پدری است و رسالت اساسی پدران و مادران، ساختن و پرداختن فرزندان است. پس هنر واقعی پدر، تربیت و پرورش همه جانبة فرزندان است.

ممکن است گفته شود که هر پدر و مادری می‌کوشد جگرگوشة خود را تربیت کند. در این مورد باید گفت بلی همه می‌کوشند فرزندان خود را تربیت کنند، ولی معلوم نیست هر تربیتی تربیت باشد، زیرا تربیت کردن فن و هنر است و معلوم نیست همة پدران و مادران با هنر تربیت کردن آشنایی داشته باشند و اگر قرار بود هر پدر و مادری را مربی بدانیم، پس این همه معتاد و هروئینی و دزد و قاتل از کجا بوجود آمده‌اند؟ پس معلوم می‌شود که در امر تربیت و ساختن کوتاهی شده است.

به عبارت دیگر باید اقرار کرد که «نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست، آیین سکندری می‌داند»، بلکه هزاران نکتة باریکتر از مو در امر تعلیم و تربیت فرزند وجود دارد.

امام علی (علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه می‌فرماید:

« اِنَّ لِلوَلَدِ عَلی الوالِدِ حَقّاً و اِنَّ لِلوالِدِ عَلی الوَلَدِ حَقّاً؛ فَحَقُّ الوَلَدِ عَلَی الوِلدانِ یُطیعُه فِی کُلِّ شَیءٍ الّا فِی مَعصِیَهِ اللهِ و حَقُّ الوَلَدِ عَلَی الوالِدِ أن یُحسِنَ اِسمَه و یُحسِنَ اَدَبَه و یُعَلِّمَه القُرآنَ ».

فرزند بر پدر حقی دارد، چنانچه پدر نیز بر فرزندش حقی دارد. حق پدر بر پسر این است که جز در موارد معصیت پروردگار باید او را اطاعت کند و حق کودک بر پدر این است که اسم نیکویی بر او بگذارد، او را به شکلی ادب و تربیت کند و به او قرآن بیاموزد.

از این روایت شریف نکات تربیتی بس ارزنده‌ای عاید می‌گردد که به برخی از آنان اشاره می‌نماییم:

1- فرزند موظف است در جمیع امور از پدر اطاعت کند و موارد اطاعت از پدر منطقی و نامحدود است، مگر در امری که با گناه و عصیانی پروردگار متعال مطابقت داشته باشد.

2- مسؤولیت مهم تربیت فرزند بر عهدة پدر قرار گرفته است.

3- نکتة سوم اینکه تربیت فرزند تنها نباید در اعضار مسائل روان‌شناسی و اصول تربیتی باشد، بلکه باید از قرآن الهام بگیرد. زیرا هدف قرآن انسان‌سازی در همة ابعاد وجودی است.

هدف و مقصد تربیتی قرآن، وصول انسانی به مقام ارزشمند خلیفة الهی است. متأسّفانه مکاتب غربی بیشترین اهتمام خود را دربارة تربیت فرزند، بر محور امور زیست و رشد جسمانی قرار می‌دهند و دربارة امور عبادی و معنوی ساکت هستند. روی این اصل، در پرتو تعالیم غربی، تنها بعد مادی انسان رشد می‌یابد، در حالی که انسان از نظر قرآن، علاوه بر بعد جسمانی دارای ذخایر بسیار ارزنده و ارزشمندی است که اگر به وسیلة تربیت اسلامی و قرآن به رشد نوجوان بپردازیم، هم از نظر مادی و جسمانی و هم از نظر روحی و روانی و معنوی ارزشمندیهای او به فعلیت خواهد رسید.

 

تلاش‌های تربیتی در حد وظیفه

نکتة بسیار جالبی که پدران و مادران باید به آن توجه داشته باشند، این است که برخی از پدران و مادران در امر تربیت فرزندان خود دچار تسامح و تساهل می‌گردند. در نتیجه ذخائر وجودی آنان هرز رفته و استخراج نمی‌گردد. برای این عده پدران و مادران قرار دارند که خواب و خوراک را به خود حرام کرده، با همة وجود می‌کوشند فرزند خود را تربیت نمایند. به نظر ما این عده هم در امر سازندگی فرزندان خود دچار اشتباه و خطا شده‌اند، زیرا از مضامین آیات قرآن و روایات این طور استفاده می‌شود که پدران و مادران وظیفه دارند وظایف اصلی و اساسی خود را از نظر قرآن دربارة سازندگی فرزندان خود انجام دهند.

خداوند در قرآن مجید به پیامبر خود می‌فرماید: « انَّکَ لاتَهدِی مَن اَحبَبتَ و لکِنَّ اللهَ یَهدِی مَن یَشاء ». ای پیامبر تو هر که را بخواهی نمی‌توانی هدایت کنی، زیرا هادی و هدایت کننده خداوند است. روی این اصل پدران و مادران باید وظایف الهی را دربارة فرزندان خود رعایت کنند، نه کمتر و نه بیشتر.

امام علی (علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه می‌فرماید:

« لا تَجعَل أکثَرَ شُغلِکَ بِأهلِکَ و وَلَدِکَ فَاِن یَکُن أهلُکَ و وَلَدُکَ أولِیاءَ اللهِ فَاَنَّ اللهَ لا یُضِیعُ أولِیائَه؛ هرگز همة هم و غم خود را مصروف زن و فرزند خود مگردان، زیر اهل و فرزند تو اگر از دوستان خدا باشند، خداوند آنان را کفایت خواهد کرد. یعنی تلاش بیش از اندازه لازم و ضروری نیست. از اینجا به خوبی آشکار می‌گردد کسانی که همة هستی و توان خود را مصروف زندگی و اهل و فرزند خود می‌نمایند و خود و خویشتن را فدا می‌سازند، سخت در اشتباهند، زیرا خداوند متعال از افراد انجام وظایف الهی را تقاضا کرده است، نه بیشتر از آن را.

 

تربیت در شرایط مساعد تربیتی

نکتة بسیار حساس و اساسی اینکه، هر کار و عملی باید در دوره و زمان مساعد و مناسب خود انجام شود. روی این اصل تربیت کردن که این هم دورة خاصی دارد و پدران و مادران باید وظایف تربیت را در همان دورة مساعد و مناسب انجام دهند. بدیهی است وقتی کار و عملی در دورة خودش انجام شود آن کار سریع و تند انجام می‌گیرد و به مانع و رادعی برخورد نخواهد کرد، امّا اگر کار تربیتی زمانش گذشته باشد، علاوه بر اینکه از نظر زمانی طول می‌کشد، اساساً با مشکلات فراوانی برخورد خواه کرد به جای ترتبی، باید به بازسازی پرداخت.

پر واضح است که بازسازی سخت و دشوار است، زیرا باید به جنگ عادات بد رفت و با دشواری و سختی عادات بد را از بین برد و انجام این کار احتیاج به زمان و استمرار و تمرین دارد.

علی(علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه می‌فرماید: « قَلبُ الحَدَثِ کَالأرضِ الخالِیَه؛ کُلَّما اُلقِیَ فِیها قَبِلَته ».

قلب کودک از هر پلیدی و آلودگی بر کنار است و آمادگی پذیرش را دارا می‌باشد. روی این اصل پدران و مادران باید وظایف تربیتی خود را دربارة فرزندان خویش در خردسالی انجام دهند.

در فراز دیگری علی (علیه‌السلام)  می‌فرماید: « فَبادَرتُکَ بِالأدبِ قَبلَ اَن یَقسُوَ قَلبُکَ و یَشغُلَ لُبُّکَ ». ای فرزند، تربیت تو را وقتی آغاز کردم که قلب تو به قساوت در نیامده بود و فکر و عقلت اشغال نشده بود. روی این اصل، این فکر و عقیده که باید کودک بزرگ شود و در دورة پس از بلوغ و جوانی باید به تربیت او اقدام کرد اشتباه است.

به اعتقاد ما مهمترین دورة تربیت، از زمان خردسالی آغاز می‌گردد و به تدریج شدت می‌یابد. روی این اصل پدران و مادران باید تربیت نوجوان را از دورة‌ کودکی آغاز کنند تا در دورة نوجوانی و جوانی با بسیاری از امور دینی و اخلاقی آشنایی پیدا کرده باشند. در برخی از روایات اسلامی، پیشوایان دینی ما گفته‌اند: ما فرزندان خود را از پنج سالگی به نماز و روزه وادار می‌سازیم و شما باید فرزندان خود را از هفت‌سالگی به انجام فرایض دینی از قبیل نماز و روزه آشنا کنید.

 

ویژگیهای دوران نوجوانی

1. خودآگاهی و خود مرکزی

2. خودخواهی و خودشفیتگی

3. ماجراجویی و قهرمان‌گرایی

4. دوستی و مؤانست با طبیعت

5. زیباگرایی و زیبادوستی

6. وجد و شور مذهبی و دینی

7. خیال‌پردازی و افسانه‌گرایی

8. تنش بین خیال و واقعیت

9. ذهن‌گرایی و بحران تردید

10. اعتدال و نسبیت‌گرایی

11. ایده‌آل‌سازی و آرمان‌گرایی

12. گرایش به تفکرات انتزاعی

13. احساس تعهد و بشردوستی

14. تساهل و تسامح

15. عشق احساس و هیجانی

16. شوخ‌طبعی و بذله‌گویی

17 بردباری و شکیبایی

18. بزرگ‌منشی و کرامت

19. همانندسازی و تقلید از الگوها

20. استقلال‌خواهی و تشخص‌طلبی

21. کنجکاوی و حساسیت

22. بحران‌های عصبی و روانی

23. تنازع بین عقل و احساس

24. غلبة تمایلات نفسانی

25. احساسات مخرّب

26. طبع متجاوز و غالب

27. خشونت‌های بیمورد

28. رقابتهای تهاجمی

29. تمایل به آزادی

30. ستیزه‌جویی و لجاجت

31. بروز خلقیات

32. استهزای دیگران

33. مقابله با ستم و زور

34. مستی و غرور

35. تضاد تمایلات

36. فقدان قاطعیت

37. رفاه‌طلبی و لذت‌جویی

38. تفوق و برتری‌جویی

39. تضاد غریزه و وظیفه

40. شدت غریزه جنسی

41. خودنمایی و شهرت‌طلبی

42. تغییرات بدنی و جسمی

43. جستجوی هویت

44. تحولات سریع ذهنی

45. تأثیرپذیری شدید

46. دوستی و علاقة افراطی

47. درون‌گرایی و انزواطلبی

48. بی‌ثباتی عاطفی (پریشانی)

49. تغییر نگرش و رفتار

50. مسأله آفرینی مستمر

51. تشنج، هراس و اضطراب

52. تعارض با هنجارها

53. هراس از ارزیابی توانایی‌ها

 

 

مسائل نوجوانان و جوانان

مسائل و مشکلات دوره‌ی نوجوانی و جوانی

مسائل و مشکلات نوجوانان و جوانان در جوامع مختلف و فرهنگ‌های گوناگون متفاوت می‌باشد. مسائلی که نوجوانان روستایی دارند با مسائل نوجوانان شهری یکی نیست، حتی نوجوانان و جوانانی که در یک شهر بزرگ زندگی می‌کنند، امّا تابع خرده فرهنگ‌های گوناگون می‌باشند و پایگاه‌های اجتماعی متفاوتی دارند، دارای مشکلات مشابه نیستند و اصولاً آنچه در یک جا مسئله‌ساز می‌باشد ممکن است در جای دیگر مسئله‌ساز نباشد. گاه یک مسئله که جلوه‌ای غیرفیزیولوژیک دارد، ممکن است ریشه و مبنایی بدنی داشته باشد.

آموزگاران متبحّر و کارآزموده بارها عوامل پرخاشگری، بی‌انضباطی در کلاس، گوشه‌گیری، افسردگی و عقب‌ماندگی‌های تحصیلی کودکان و نوجوانان را در اختلالات شنوایی، بینایی و گویایی جسب‌وجو نموده‌اند و آنان را به مراجع متخصص برای معالجه معرفی کرده‌اند. برعکس آن نیز مشاهده شده است، یعنی مسائلی که ظاهراً جنبه‌های بدنی دارند مانند دردهای معده، شکم درد و یا سردردهای میگرنی، ریشه‌های روانی داشته‌اند. مثلاً اضطراب حاصل از یک تعارض، به یک واکنش بدنی (مثل فلج هیستری) تبدیل شده است، مسائل عافطی گاه به صورت بعضی اختلالات تکلمی نمود پیدا کرده است و یا احساس ناکامی، طرد و محرومیت به شکل شب ادراری ظاهر شده است.

مشکلات این دوره گاهی چون حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته می‌باشند و هر یک به دیگری ختم می‌گردد. انباشته شدن مشکلات خطری است که نوجوانان و جوانان را تهدید می‌کند و برای آن‌ها مسئله‌ساز می‌شود و اگر به موقع به آن‌ها توجه نشود و مشکل برطرف نگردد با مشکل دیگری پیوند می‌خورد و ممکن است سبب بسیاری از انحرافات فردی و اجتماعی و-

حتی بزهکاری آنان گردد و به عواقب ناخوشایندی ختم شود.

نوجوانان و جوانان بر اساس اهداف و نیازهای خود و در ارتباط با شرایط محیطی، جهان‌بینی خود را شکل داده، وظایف و مسئولیت‌هایی را به عهده می‌گیرند، پیوندهایی را با خود و دنیای پیرامون خود برقرار می‌نمایند و بر این اساس به تعادلی نسبی دست می‌یابند. هر گاه اوضاع و احوال و شرایطی ایجاد شود که تعادل را بر هم بزند و وسایل نگرانی و اضطراب آنان را فراهم آورد، می‌گوییم مشکلی برای آن‌ها ایجاد گردیده است.

مسائل و مشکلات این دوره به صور مختلف از جمله به صورت مسائل عاطفی، اجتماعی، اخلاقی، بدنی و گاه آمیزه‌ای از آن‌ها تجلی می‌نماید که نشانه‌های وجود این مشکلات ممکن است به شکل‌های مختلف خود را نشان دهد. از جمله:

1. ادامه‌ی عادات کودکی؛ مثل جویدن ناخن، مکیدن شست، شب‌ادراری و تکلم بچه‌گاه.

2. واکنش‌های علامتی؛ مثل راه رفتن در خواب، پرخوابی، کم‌خوابی، بی‌نظمی در خواب، کابوس، تیک.

3. اختلالات عملکردی؛ مثل تنبلی، تقلب، دروغ‌گویی، دزدی، غیبت‌های مکرر و طولانی از منزل و مدرسه، آزاررسانی، تخریب، پرخاشگری، خطاهای جنسی و رفتارهای ضد‌اجتماعی بروز نماید.

4. اختلالات عاطفی؛ مانند واکنش‌های اضطرابی همراه با ترس‌های بی‌مورد و علائم افسردگی.

5. اختلالات ارتباطی؛ مثل انزواطلبی و ناتوانی در برقراری روابط و فعالیت‌های درون‌گروهی، ناتوانی در سازگاری با موقعیت جدید، وابستگی‌های افراطی و پرهیز از روابط چهره به چهره، ظهور مشکلات پیش گفته ممکن است پیش آگهی بسیاری ازا ختلالات روانی باشد (ضوابطی، 1365).

6. اختلالات یادگیری خاص؛ مانند عقب‌ماندگی‌های درسی و یا عدم یادگیری برخی مطالب؛

7. اختلالات تغذیه؛ مانند بی‌اشتهایی و یا پرخوری.

اگر موضوع بحث اثرات توارث و محیط را در پیدایش مسائل و مشکلات این دوره کنار بگذاریم و وارد این جدل علمی و تاریخی نشویم که طرف‌داران عوامل موروثی درست می‌گویند و یا طرف‌داران تأثیرات محیط بر رفتار، راه صحیحی را پیش گرفته‌اند و یا دیدگاه جدید انسان‌گرایی و اراده‌ی آزاد انسان در مقابل سلطه‌ی ارث و نیروهای درونی و یا اجبار محیط و عوامل بیرونی را عمیق مورد بررسی قرار نداده و فقط به تعامل بین آن‌ها در پیدایش مشکلات بسنده نماییم، ولی این نکته را نمی‌توان از نظر دور داشت که با توجه به آن چه که درباره‌ی نیازهای دوره‌های نوجوانی و جوانی گفته شده است چگونگی ارضا و یا عدم ارضای نیازهای روانی در ایجاد مسائل و مشکلات نوجوانان و جوانان تأثیر به سزایی خواهد داشت. با توجه به مطلب فوق می‌توان پاره‌ای از عوامل مؤثر در ایجاد مسائل و مشکلات این دوره را به شرح ذیل خلاصه نمود:

 

عوامل مؤثر در ایجاد مسائل و مشکلات نوجوانی

1. پشت سر گذاشتن دوران کودکی، تبدیل شدن به یک فرد بالغ و از دست دادن حمایت‌های بی‌قید ‌و شرط والدین برای کسب احساس استقلال از یک طرف و لذت مورد حمایت و پشتیبانی آن‌ها بودن و همان‌طور کودک ماندن و بدون هیچ زحمت و دردسری همیشه مورد محبت قرار گرفتن از طرف دیگر، در نوجوان کشمکش درونی ایجاد می‌کند و جنگ روانی عمیقی در ذهن نوجوان به وجود می‌آید.

2. برای کسب استقلال، نوجوان علیه همه مراجع قدرت از جمله والدین طغیان می‌کند و به خاطر این که به خود و دیگران ثابت کند که بزرگ شده و واقعاً مستقل است، گاهی اوقات رفتارهایی علیه آن‌ها از خود نشان می‌دهد، درگیری‌هایی ایجاد می‌نماید و دست به اعمالی می‌زند که روابط او را با آن‌ها و سایر مراجع قدرت به شدت تیره می‌کند. مثلاً بگومگو کرده، بحث و مجادله‌ی طولانی با والدین انجام می‌دهد، برخلاف خواست والدین دیر به خانه می‌آید، از انجام تکالیف درسی خودداری می‌کند، سیگار می‌کشد و حتی ممکن است دست به اعمال بزهکارانه بزند.

3. عدم اطمینان نسبت به بزرگ‌سالانی که تاکنون به عنوان الگوی همانندسازی بودند و از رفتار و کردارشان تقلید می‌شد، با شروع دوره‌ی نوجوانی در نوجوان ایجاد می‌گردد و در این مرحله نوجوان به گفته‌های بزرگ‌سالان و به ویژه والدین اعتماد ندارد و این خود ممکن است موجب به وجود آمدن یک احساس «دو سو گرایی عاطفی» در وی گردد؛ چون هم باید آن‌ها را دوست داشت، به آن‌ها نزدیک شد، از آن‌ها الگوبرداری نمود و همانند آن‌ها شد و هم باید از آنان به عنوان تصاویر قدرت (دشمن) دور شد و به آن‌ها اعتماد ننمود. (ایزدی، 1351).

4. یکی از مسائل مهمی که نوجوان با آن روبه‌رو می‌شود مسئله‌ی تشکیل هویت فردی اوست، و این بدان معنی است که سؤال‌های متعددی درباره‌ی مفهوم زندگی و نقش او در این زندگی، مفهوم مرگ و زندگی پس از مرگ، و به طور کلی سؤال‌هایی نظیر «من کیستم؟» و «به کجا می‌روم؟» ذهن او را به خود مشغول می‌نماید که باید به آن‌ها پاسخ دهد. جست‌وجوی هویت شخصی متضمن این است که نوجوان تشخیص دهد برای او چه چیزهایی مهم و چه کارهایی ارزشمند است و نیز متضمن تنظیم معیارهایی است که وی بر اساس آن‌ها بتواند رفتار خود و دیگران را هدایت و ارزیابی کند. در این مرحله افراد باید نقش جنسی خود را نیز تعیین نمایند؛ به ویژه دختران باید درباره‌ی چگونگی مفهومی که «زن بودن» پیدا می‌کنند تصمیم بگیرند. ازدواج نمودن، مسئولیت‌های زندگی را پذیرفتن، بچه‌دار شدن، مادر شدن با همه‌ی آن مشقت‌ها و گرفتاری‌ها. لذا نوجوان همه‌ی خاطره‌هایی را که از کارهای مادر، مشکلات، رنج‌ها و شادی‌های او دارد به یاد می‌آورد که گاه سبب ناراحتی، اضطراب، پریشان خاطری و افسردگی و گاه باعث خوشحالی او می‌گردد.

احساس هویت شخصی در نوجوانان کم‌کم بر اساس همانندسازی‌های مختلف گذشته آن‌ها تکوین می‌یابد. ارزش‌ها و معیارهای اخلاقی دوران کودکی تا حدود زیادی همانند والدین می‌باشد، با ورود به دوران نوجوانی، ارزش‌های گروه همسالان و هم چنین ارزیابی‌های معلمان و سایر بزرگ‌سالان نیز مطرح است که برای نوجوان اهمیت دارد. نوجوانان از راه جمع‌بندی این ارزش‌ها و ارزیابی‌ها سعی می‌کنند تصویر یک پارچه‌ای از خود به دست آورند. هر اندازه ارزش‌هایی که از طرف دوستان و همسالان ابراز می‌شود، با ارزش‌های والدین و معلمان هم‌خوانی بیش‌تری داشته باشند، به همان نسبت کار هویت‌یابی نوجوان آسان‌تر پیش می‌رود.

هر گاه نظریه‌ها و ارزش‌های والدین به میزان قابل توجهی با عقاید و ارزش‌های دوستان، همسالان و سایر افراد مهم در زندگی نوجوان، هماهنگ نباشد نوجوان هر از چند گاهی، دیدگاه‌های گروهی را می‌پذیرد و به آن عمل می‌نماید و خود نیز نمی‌داند که کدام یک از این دیدگاه‌ها با ارزش‌ها و معیارهای او تطبیق می‌کند، کار هویت‌یابی برایش دشوار و طولانی می‌گردد و چون نمی‌تواند هویتی واحد برای خود کسب نماید، احتمالاً دچار بحران هویت می‌شود، و نقش‌های متفاوتی را در جامعه ایفا می‌کند که خود عامل تعارض، اضطراب و سردرگمی‌اش می‌گردد.

 

دختر دانشجویی اظهار می‌دارد:

«در خانواده‌ام رفتارهایم لوس و بچه‌گانه است، بین اقوام و فامیل‌هایم بی‌بندوبارم؛ زیرا که بر اکثر افراد خانواده‌ی مادرم فرهنگ غربی حاکم است و آن‌ها از من انتظار دارند که مثل آن‌ها باشم، در دانشکده بسیار مقرراتی و درس‌خوان هستم و به عنوان یک دانشجوی خوب معروفم، بین دوستانم شدیداً مذهبی هستم و در فعالیت‌های مذهبی شرکت می‌کنم، به راستی من کیستم ؟»

برخی از جوانان در تلاش برای کسب هویت شخصی پس از یک دوره‌ی‌ آزمایش و کندوکاو درونی، متعهدانه به هدفی در زندگی دل می‌بندند و راه نیل به آن، گام برمی‌دارند و برخی دیگر در بحران هویت دست و پا زده و در نهایت هویتی انحرافی برمی‌گزینند، هویتی که مغایر با ارزش‌های جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کنند و این خود زمینه‌ساز بسیاری از مسائل و مشکلات آتی آن‌ها خواهدشد. (اتکینسون و همکاران، ترجمه‌ی براهنی، 1366).

5. رشد و نمود غدد داخلی و ترشحات هورمون‌های جنسی، به نوجوان امکان برقراری روابط جنسی می‌دهد و انگیزه و کشش جنسی نسبت به غیر هم‌جنس در او ایجاد می‌گردد و از طرفی نخستین برخورد نوجوان با جنس مخالف اغلب با ترس و پریشانی خاطر همراه است. تمایل جنسی در دوره‌ی بلوغ با خصوصیات اساسی یک غریزه ظاهر می‌شود، به عبارت دیگر به صورت نیروی محرکی است که ناخودآگاه متوجه جهت معینی می‌باشد.

جوان تازه بالغ، نیاز جدید و مبهم و تمایلات قوی و نامعلومی را احساس می‌کند که او را از جلدش خارج می‌سازد و به سوی جنس مخالف می‌کشاند. رفتار او کج و معوج می‌شود و موجب شگفتی اطرافیان و تعجب بیش‌تر خودش می‌گردد. جهش‌های شدید محبت، عقب‌نشینی‌های توضیح‌ناپذیر و حرکات بدون دلیل که او را آشفته می‌سازد، از خصوصیات این سن هستند، پس کار غریزه‌ی جنسی کاملاً زیرزمینی است و جهت‌یابی آن با کورمالی انجام می‌گیرد و در افراد محجوب و کم‌رو نوعی اضطراب و گیجی ایجاد می‌کند، چنان که گویی نیرویی در آن‌ها تأثیر می‌نماید و آن‌ها را به سوی مقصدی که به زحمت می‌بینند سوق می‌دهد.

گسترش زیاد تمایلات جنسی در دوره‌ی بلوغ، سبب نیازمندی‌های بیولوژیک جدیدی می‌شود، به همین جهت تغییراتی در ارگانسیم ایجاد می‌کند و رابطه‌ی نوجوان را با دنیای خارج و نسبت به فعالیت شدید عصبی آماده می‌سازد. تحمل تحریکات جنسی شدید و عدم امکان ارضای این تمایلات فشار روحی بسیاری را به نوجوانان وارد می‌سازد. (ولاپیک، ترجمه‌ی تقی‌زاده، 1366).

نوجوان می‌خواهد این همه انرژی و نیرویی را که در او به وجود آمده و موجب هیجان او شده است در جایی آزمایش نماید، امّا در عین حال نگران عواقب آن نیز می‌باشد؛ همچنین تمایلات جنسی خود را می‌بایست با فرهنگ، آداب و رسوم و مذهب نیز تطبیق دهد؛ زیرا که جوامع، فرهنگ‌ها و مذاهب مختلف برداشت‌های گوناگونی از مسائل جنسی دارند و ممکن است نوجوان هنوز آمادگی این تطبیق را نداشته باشد، به ویژه اگر بلوغ زودرس هم وجود داشته باشد.

او بیداری و رشد تمایلات جنسی را دارد، ولی هدف ندارد. جوانان و نوجوانان را بدون راهنمایی جدی و مؤثر یا آموزش برای کنترل، تسلط و موفقیت در توانایی‌های جنسی، در مورد مسائل جنسی‌شان نگران و بیمناک کند، علاقه به رفتارهای جنسی در میان نوجوانان با شدت و ضعف ظاهر شده و اختلاف میان کشش‌ها و تمایلات جنسی آنان به صورت‌های مختلف از جمله مقاربت جنسی، استمناء و همنجس‌بازی بروز می‌کند.

تضاد و عوض شدن انتظارات نسبت به رفتار متناسب جنسی و فشارهای ناشی از بحران‌ها، هر یک به سهم خود به وجود آورنده‌ی مشکلاتی برای ایفای نقش درست در روابط جنسی نوجوانان بوده است (آدامز، 1973).

6. نقایص بدنی، آسیب‌های روانی و هم چنین ناکامی و موانعی که در برابر آرزوها و خواست‌های نوجوان و جوان به وجود می‌آید نیز احساس نگرانی در وی ایجاد می‌کند. در ضمن وقتی نوجوان یا جوان، با موقعیت‌های جدید و مسائل تازه‌ای روبه‌رو و به علت عدم آشنایی و عدم آمادگی در چگونگی برخورد با آن‌ها از حل آن مسائل عاجز می‌شود، گاهی در خود احساس بی‌کفایتی و حقارت می‌نماید که خود باعث اضطراب وی می‌گردد.

7. اوضاع و احوال اقتصادی- اجتماعی و بی‌ثباتی جامعه، جنگ، بیکاری، کمبود امکانات تفریح و سرگرمی نیز از عوامل مشکل‌زا خواهند بود.

8. نقایص تربیتی و آموزش در درون خانواده، درگیری‌ها و نزاع‌های پدر و مادر با یکدیگر و یا با فرزندان، محرومیت‌های شدید مالی، کنترل بیش از حد والدین و مراقبت‌های افراطی و یا برعکس آزاد گذاشتن بیش از حد و رها کردن نوجوان به حال خود نیز مسائل و مشکلاتی را برای وی ایجاد خواهد کرد.

به طور کلی عوامل خانوادگی و عوامل اجتماعی از جمله مهم‌ترین عواملی هستند که در شکل‌گیری و تداوم مسائل و مشکلات دوران نوجوانی نقش به سزایی دارا هستند. که در بخش‌های بعدی به آن‌ها پرداخته خواهد شد.

 

مسائل خانوادگی

خانواده یکی از قوی‌ترین عوامل سازنده‌ی شخصیت اجتماعی نوجوان و جوان است. والدینی که از رفتار ناپسند و زشت جوانان خود در خارج از منزل ناراحت و شرمنده می‌شوند باید بدانند که عمل نوجوانان در خارج از خانواده، بازتاب سخت‌گیری‌هایی است که در خانواده نسبت به آن‌ها اعمال می‌گردد. چون به تجربه ثابت شده است نوجوانی که در منزل با انضباط بوده و رعایت ادب و احترام و همکاری را می‌نماید؛ در خارج هم همین رفتار را شاید قدری بیش‌تر خواهند داشت، زیرا ملاحظاتی را که در خارج دارند و می‌خواهند محبوب اجتماع واقع گردند، در خانه ندارند و بر عکس نوجوانانی که در منزل لوس و بی‌انضباط تربیت شده‌اند، مسلماً در اجتماع هم بی‌انضباط و مطرود هستند. (خسروپور، 1353).

البته باید توجه داشت در هر خانواده‌ای که نوجوانی در آن زندگی می‌کند، تعارضات و درگیری‌هایی به وجود خواهد آمد و کم‌تر خانه‌ای است که نوجوان بتواند بدون هیچ گونه اختلاف، ناراحتی و درگیری با والدین و یا افراد دیگر خانواده، زندگی را در آن سپری کند، و دلیل آن هم روشن است؛ زیرا که والدین می‌خواهند از طریق وعده و وعید دادن، تهدید کردن، مقایسه کردن و یا حتی از طریق محبت، نوجوان را کنترل نمایند ولی او می‌خواهد مستقل و آزاد باشد.

والدینی که از زندگی خود ناراضی هستند ممکن است بیش‌تر تلاش نمایند تا فرزندان خود را تحت کنترل و نظارت دایمی داشته باشند و حتی زمانی که به آن‌ها آزادی انتخاب می‌دهند و یا آن‌ها را در تصمیم‌گیری‌شان آزاد می‌گذارند، این اعمال را از روی بی‌میلی و یا سوءظن انجام می‌دهند و همین سوءظن و بدبینی‌ها موجب می‌شود که نوجوانان نیز در شناخت دنیای بزرگ‌سالان دچار سوءتعبیر شوند و در رفتارهای روزمره‌ی خود نیز تغییراتی به وجود آورند، و حتی در موارد بسیار سطحی از قبیل عادات فردی خود، طرز لباس پوشیدن و یا دیر یا زود خوابیدن دچار تعرض و کشمکش با والدین شوند و این احساس در آن‌ها به وجود آید که والدین به منزله‌ی رقبا و یا دشمنانی هستند که باید بر آن‌ها پیروز شد.

محافظت کردن زیاده از حد، طرد کردن و یا بیش‌تر از حد معینی برای نوجوانان ارزش قائل شدن، شکل‌هایی از مناسبات والدین و نوجوانان است که به طور جدی استقلال و رسیدن به آزادی را در آنان تحت تأثیر قرار می‌دهد. نوجوانانی که زیاد تحت نظر والدین قرار می‌گیرند و به آن‌ها اجازه داده نمی‌شود که مرتکب اشتباه شوند تا بر اساس اشتباهات تجربیات تازه‌ای به دست آورند، نخواهند توانست به آسانی استقلال و آزادی خود را کسب کنند. نوجوانی که به خاطر دفاع از خود، از طرف خانواده‌اش طرد شود، از نظر عاطفی موجود ضعیفی است که به سختی خواهد توانست به صورت یک فرد بالغ درآید، هم چنین یک نوجوان نازک نارنجی که همیشه تحت مراقبت دقیق پدر و مادر است کم‌تر قادر خواهد بود خود را برای رقابت کردن با همسالان آماده سازد. (زبلر و جونز، ترجمه‌ی شاپوریان، 1352).

والدین اغلب بدان جهت در مورد نوجوانان و جوانان سخت‌گیرند و یا آن‌ها را تحت مراقبت‌های شدید قرار می‌دهند که:

1. آن‌ها قبلاً مسؤولیت مراقبت و حفظ فرزندان خود را به عهده داشته‌اند و اکنون قبول این نکته برایشان مشکل است که نوجوان به یک باره از تسلط آنان رها شود و نسبت به راهنمایی‌هایشان احساس بی‌نیازی کند.

2. والدین نوجوانان خود را دوست دارند و همیشه سعادت آن‌ها را می‌خواهند و چون نگران تربیت آنان هستند، نمی‌توانند از دادن پند و اندرز خودداری نمایند.

3. آن‌ها مسئول تربیت فرزندان خود هستند و اگر مشکلی برای آن‌ها به وجود آید، مردم والدین را مقصر خواهند شناخت.

4. به علت عدم اطلاع، شاید والدین ندانند که چه مقدار آزادی باید به نوجوانان و جوانان خود بدهند.

5. گاهی والدین می‌خواهند به همان طریق که خود پرورش یافته‌اند، فرزندان خود را تربیت کنند، غافل از این که اوضاع با سابق فرق کرده است. در ضمن آن‌ها می‌خواهند فرزندان خود را از خطرات و ناراحتی‌ها مصون نگه دارند. (شاگتر و بوئر، ترجمه‌ی جوادیان، 1352). از طرفی نوجوان و جوان تصورش بر این است که والدین به علت قدیمی بودن و داشتن سن زیاد، حقایق را خوب درک نمی‌کنند و در جریان امور نیستند و با مسائل سیاسی، اجتماعی روز آشنایی ندارند، به طور کلی آن‌ها را درک نمی‌کنند. حتی درباره‌ی پند و اندرز و نصیحت والدین، از خود مقاومت نشان می‌دهند و به گفتار آنان به دیده‌ی شک و تردید می‌نگرند.

در بعضی از خانواده‌ها پدران اغلب وقت خودشان را صرف امور شخصی می‌نمایند، از خانه گریزانند و جز برای غذا خوردن و خوابیدن به منزل نمی‌آیند و وقتی که به خانه می‌آیند، باز فکرشان مشغول کارهای بیرون خانه است و اوقات خود را صرف فرزندان نمی‌کنند، به حال آن‌ها نمی‌رسند و با آن‌ها درددل و راز و نیاز ندارند، تصورشان بر این است که وظیفه‌ی آن‌ها تنها تهیه‌ی غذا، پوشاک و مسکن است و کاری به چگونگی رفتار، کردار، ارزش‌ها، رغبت‌ها و نیازهای روحی و روانی فرزندانشان ندارند. پدران در حضور فرزندان، مادر را تحقیر می‌نمایند، به او حمله می‌کنند، ناسزا می‌گویند، تحکم می‌کنند، احترام او را نزد فرزندان نگاه نمی‌دارند، در مقابل دستور مادر به فرزند دستور دیگری می‌دهند و نظر مادر را رد می‌کنند، حاکم مآبانه رفتار می‌نمایند نه صمیمانه و دوستانه و ناراحتی‌های بیرون خود را بر سر زن و فرزند می‌ریزند. در بعضی از خانواده‌ها نیز مادران غالب اوقات خود را به انجام کارهای شخصی بیهوده و گردش‌های دوستانه می‌گذرانند. فرزندان را فراموش می‌نماید و کاری نمی‌کنند که این گونه امور از حد اعتدال خارج نشود و فرزندان آن‌ها با داشتن مادر احساس تنهایی و بی‌مادری ننمایند.

عده‌ای از مادران نیز در حضور فرزندان، پدر را تحقیر می‌کنند و او را کوچک می‌شمارند، به پدر بد می‌گویند، بی‌عرضه‌اش می‌خوانند، دستور پدر به فرزند را، رد می‌کنند و او را از انجام عمل باز می‌دارند و یا وقتی پدر در خانه نیست، کارهای خود را بزرگ نموده، به رخ فرزند می‌کشند و با عناوین مختلف سعی می‌نمایند فرزند را به طرف خود کشیده، او را جذب کنند و پدر را به چیزی نشمارند و بدتر آن که اعمال پدر را نزد قرزند بد جلوه می‌دهند، که با این شکل مهر پدر در دل فرزند کشته می‌شود و از بین می‌رود و یا منفور او واقع می‌گردد، و با این عمل فرزند کینه‌توز، خودخواه، بی‌تعادل و پرتوقع بار می‌آید (مظلومی، 1356).

در بعضی از خانواده‌ها وضعیت و موقعیت خانواده طوری است که فرزندان در آن احساس ناامنی کرده، خانواده را مرکز نابه‌سامانی می‌دانند و همیشه نگران آتیه‌ی خود هستند، اختلافات شدیدی که بین والدین از یک طرف و والدین و فرزندان از سوی دیگر، بین خواهران و برادران، بین والدین و اقوام در مورد مسائل گوناگون وجود دارد و نیز دخالت‌های بی‌مورد اقوام در امور خانوادگی، به ویژه درباره‌ی طرز رفتار و یا معاشرت نوجوانان، مشکلاتی را برای آن‌ها به وجود می‌آورند که گاهی منجر به فرار نوجوانان از خانواده می‌شود و این خود عواقب وخیمی را در پی خواهد داشت.

تبعیض میان فرزندان نیز برای آن‌ها مشکلاتی را ایجاد خواهد کرد. تبعیض در توزیع محبت و توجه به آن‌ها، تبعیض در اجرای ضوابط و مقررات، تبعیض بین پسران و دختران و تبعیض در میزان واگذاری کارهای منزل، آن‌ها را به کج رفتاری و ناسازگاری می‌کشاند.

برای دختران مسئله‌ی ازدواج موضوعی است که ممکن است ایجاد اشکال نماید. اگر خواستگار موردپسند خانواده نباشد، چه اشک‌ها ریخته خواهد شد و اگر خانواده او را تحمیل کند، چه خطراتی در آینده وجود خواهد داشت. این مسئله در مورد پسران کم‌تر است؛ زیرا معمولاً آن‌ها زمانی ازدواج می‌کنند که می‌توانند زندگی خود را تأمین و از انتخاب خود دفاع کنند.

هزاران اتفاق و حوادث کوچک و بزرگ زندگی روزانه می‌تواند اختلافات بین والدین و فرزندان را تشدید نماید؛ مثلاً تذکر پدر به فرزندش درباره‌ی سیگاری که کشیده، بررسی مطالعات او و کتاب‌هایی که می‌خواند و یا انتخاب نوع تفریحات ایام بیکاری می‌تواند از علل اختلافات باشد.

تحقیر نمودن، کوچک کردن، پایین آوردن ارزش‌های شخصیتی نوجوانان و جوانان، سرزنش کردن آن‌ها به ویژه در حضور دیگران، مقایسه‌ی آنان با هم‌سن و سالان خود و به رخ کشیدن صفات و خصوصیات آن‌ها، برای نوجوانان و جوانان بسیار سنگین است، تا حدی که گاه تحمل خود را از دست داده، آرزوی مرگ می‌نمایند و گوشه‌گیری را اختیار می‌کنند و یا در برابر این گونه تحقیرها عصیانگری نموده، دست به انتقام می‌زنند.

آزادی‌های بیش از حد و محدودیت‌های بیش از اندازه، اجرای برنامه‌های انضباطی شدید و افراطی و در خواست اطاعت کورکورانه در دوران بلوغ، آشفتگی‌های روحی فراوان را در پی خواهد داشت و سبب بازخوردهای شدید نوجوان می‌گردد.

نوجوانان گاهی برای رهایی از رنج و ناراحتی، فقر و گرفتاری، نجات از سرزنش‌های مداوم و تحقیرهای مکرر و خرد شدن شخصیت خود از خانه می‌گریزند و فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند. گاهی نیز فرار آن‌ها از خانه به خاطر تنبیه و عبرت والدین است و گاهی به خاطر احساس بی‌پناهی و احساس عدم امنیت از خانه می‌گریزند و یا مختصر محبتی که از طرف دیگران می‌بینند خود را تسلیم آنان می‌کنند.

 

ساخت خانواده

خانواده‌ی سنتی، خانواده‌ی هسته‌ای است که شامل پدر و مادری است که با فرزندانشان در یک خانه زندگی می‌کنند. البته طی سه یا چهار دهه‌ی اخیر تعداد روزافزونی از کودکان در خانواده‌هایی کاملاً متفاوت از خانواده‌ی سنتی زندگی می‌کنند. در حال حاضر در آمریکا از هر پنج کودک در خانواده‌ی تک والدی زندگی می‌کند و 90 درصد خانواده‌ها تحت سرپرستی مادری است که جُدا زندگی می‌کند، طلاق گرفته یا بیوه شده یا هرگز ازدواج نکرده است. هر سال بیش از یک میلیون کودک شاهد طلاق یا جدایی والدینشان هستند و تخمین زده شده است طی ده سال آینده، 60 درصد از کودکان در آمریکا بخشی از دوران کودکی خود را در خانواده‌ی تک والدی می‌گذرانند. (کانجر، زیرچاپ).

تأثیراتی که زندگی با مادر مجرد در کودک می‌گذارد به جنسیت، سن، خلق و خو، نگرش مادر، علت نبودن پدر (مثلاً طلاق یا مرگ) و این که سایر بزرگ‌سالان و خواهران و برادران بتوانند جای خالی پدر را پر کنند؛ بستگی دارد.

برای کودکانی که در خانواده‌ی تک والدی زندگی می‌کنند، زندگی کردن با پدر و مادر هم‌جنس، امتیازی محسوب می‌شود؛ پسرها برایشان بهتر است که با پدر زندگی کنند و دخترها با مادر. پسران در خانه‌های بدون پدر در دوره‌ی نوجوانی پرخاشگر، مضطرب‌تر و کم‌تر خویشتن‌ دارند و رفتارهای غیر‌اجتماعی بیش‌تری در مقایسه با پسرانی که در خانواده‌های هسته‌ای زندگی می‌کنند، از خود نشان می‌دهند. البته دختران در خانواده‌های تک والدی چندان فرقی با دخترانی که در خانواده‌ی هسته‌ای زندگی می‌کنند ندارند.

 

طلاق والدین

بعضی از مردم معتقدند که نوجوانان بهتر از کودکان می‌توانند با بحران‌های خانوادگی از جمله طلاق کنار بیایند، امّا تحقیقات نشان می‌دهند که همیشه این طور نیست. طلاق برای خیلی از نوجوان‌ها به تلخی مرگ یکی از اعضای خانواده است. واکنش یک نوجوان به طلاق و جدایی والدین از یکدیگر به عوامل متعددی بستگی دارد، از جمله: علت این که طلاق رخ داده است؛ چگونگی ثبات روحی و احساسی والدی که در خانه با نوجوان زندگی می‌کند، مشکلات مالی جدیدی که بعد از طلاق ایجاد می‌شود، و میزان حمایت روحی و احساسی که اقوام و بستگان و جامعه فراهم می‌کنند. اگر والدی که جدا شده نزدیک خانواده‌ی خود زندگی کند، روابط جدید بین خانواده و نیز والدین، می‌تواند دارای آثار مهمی بر نوجوان باشد.

در خلال مراحل اولیه‌ی بعدی از طلاق والدین، نوجوانان سعی می‌کنند راه‌هایی برای تطابق پیدا کنند و این امر می‌تواند مشکلات والدینی را که با آن‌ها زندگی می‌کنند، افزایش دهد. بعضی از نوجوانان پرخاشگر می‌شوند و در خانه با پدر یا مادرشان با تندخویی برخورد می‌کنند. برخی ساکت و منزوی می‌شوند و خودشان را از والدین، خواهر و برادران جدا نگه می‌دارند. خیلی از آن‌ها همواره به فکر ازدواج مجدد والدین هستند و اغلب احساس گناه می‌کنند و معتقدند که رفتارهای آن باعث طلاق شده است. در صورت وقوع این واکنش‌ها از طرف فرزند نوجوان، لازم است به آن‌ها کمک کنید. امّا این کار برای بعضی از والدین دشوار است. والدین در روزهای اول بعد از طلاق درگیر مشکلات خود هستند و این مسئله باعث می‌شود به سختی بتوانند وقت و توجه مناسبی را صرف فرزندانشان کنند. گاهی نوجوانان سعی در بدبین کردن والدین نسبت به هم دارند؛ به این صورت که در مورد مشکلات مالی یا محدودیت‌هایی که یک ولد به آن‌ها تحمیل می‌کند، دروغ‌هایی می‌گویند که به دشمنی و خصومنت بین والدین دامن می‌زند، حتی بعضی از نوجوانان والدینشان را فریب می‌دهند تا بتوانند به چیزهایی که می‌خواهند دست پیدا کنند. به این منظور، بین والدین در این زمینه رقابت ایجاد می‌کنند و این رقابت برای همه‌ی اعضای خانواده مضر است.

در بعضی موارد، والدین از نوجوان، به صورت محلی برای تخلیه‌ی احساسات منفی خود نسبت به یکدیگر استفاده می‌کنند، این کار بسیار تأثیر بدی بر روح و روان نوجوان دارد. لازم است والدین بعد از طلاق به طور پیوسته به فرزندان خود ابراز علاقه و محبت کنند، بدون اینکه به یک‌دیگر حمله کنند.

همه‌ی نوجوانان مثل هم نیستند و واکنش‌ آن‌ها بعد از جدایی والدین با هم دیگر تفاوت دارد. معمولاً‌ وقوع طلاق در خانواده باعث می‌شود اکثر نوجوان‌ها از ایجاد یک رابطه‌ی مبتنی بر عشق بترسند، آن‌ها فکر می‌کنند که اگر خودشان را از لحاظ احساسی از دیگران دور نگه دارند، می‌توانند از صدمات و ناراحتی‌های بعدی در امان باشند.

هم‌چنین نوجوانانی که پدر و مادرشان طلاق گرفته‌اند، انتظارات و توقعاتشان از دیگران و حتی از زندگی آینده‌ی خود کاهش پیدا می‌کند و احساس ناتوانی برای اصلاح امور دارند.

مورد دیگری که بر نوجوانان تأثیر زیادی می‌گذارد، روابط جدیدی است که والدین ایجاد می‌کنند. به ویژه ازدواج مجدد والدین می‌تواند سازگاری‌شان را مختل کند و آن‌ها را به سمت رفتارهای مخاطره‌آمیز بکشاند. در این گونه موارد مشاوره‌های فردی، خانوادگی و گروهی می‌تواند بسیار کمک‌کننده باشد. به ویژه گروه درمانی با سایر نوجوانان حاصل طلاق، بسیار مفید است. چون اطلاع از این که دیگران هم مسایل مشابهی را داشته‌اند، به فرد احساس راحتی می‌بخشد، به علاوه، این که آن‌ها می‌توانند مشاهده کنند که وضعیت خودشان از بعضی جهات از دیگران بهتر است. قبل از این که در روابط شما و فرزندانتان مشکلات بزرگی ایجاد شود، به دنبال مشاوره بروید. لذا تا جایی که ممکن است بعد از طلاق، نوجوان را از محیط آشنا و دوستان و مدرسه جابه‌جا نکنید. اگر امکان‌پذیر است، نوجوان باید همیشه اوقات خاصی را به طور اختصاصی با هر کدام از والدین بگذراند.

جدایی فرزندان از والدین به هر نحوی که باشد چه در اثر طلاق، چه در اثر فوت پدر و یا مادر یا هر دو، یکی از عوامل مهم انحرافات، ناسازگاری‌ها و بزهکاری‌های آنان می‌باشد؛ به ویژه موقعی که نوجوان مجبور است با ناپدری یا نامادری زندگی کند، همیشه نگران و مضطرب است که مبادا ناپدری و یا نامادری بخواهد روابط او را با والدین برهم زده و او را بد جلوه دهد.

 

چند توصیه به والدین جهت کاهش مشکلات خانوادگی

1. والدین نوجوانان و جوانان را از محبت سیراب نمایند تا آنان به هر آشنا و بیگانه‌ای روی نیاورند و به طرف افراد فاسد و اماکن فاسد کشیده نشوند. بسیاری از انحرافات دختران و زنان برعکس آن چه مردم تصور می‌کنند به خاطر شهوت و یا پول و تأمین زندگی نیست، بلکه رفع کمبودهای محبت در گذشته است.

2. والدین کانون خانواده را محلی امن و پناهگاهی مستحکم برای فرزندان نمایند، به یکدیگر احترام بگذارند و به ویژه در حضور آن‌ها از اشتباهات و خطاهای یکدیگر چشم بپوشند.

3. هیچ کس انتظار ندارد که اختلاف و مشاجره‌ای بین والدین به وجود نیاید، مهم این است که اگر اختلافی پدید آمد واکنش والدین در مقابل این اختلافات چگونه است و آن‌ها با یکدیگر چگونه برخورد می‌کنند و آیا کنترلی بر رفتار خود دارند یا خیر، در ضمن نباید در حضور فرزندان به مشاجره بپردازند و عیوب یکدیگر را در حضور آن‌ها بازگو کنند.

4. والدین باید به فرزندان خود احترام بگذارند و به آن‌ها کمک کنند تا نواقص خود را رفع نمایند، نصایح و تذکرات خود را با استدلال و منطق و در خلوت با آن‌ها در میان نهند و هرگز در حضور دیگران به ویژه همسالان به پند و اندرز دادن آنان نپردازند، در ضمن سخنی را به آن‌ها بگویند که خود بدان عمل می‌کنند.

5. والدین با فرزندان خود صحبت نمایند و به سخنان آن‌ها نیز گوش دهند، به آنان توجه کنند و زمینه‌ای را ایجاد نمایند تا نوجوانان و جوانان حرف‌ها و رازهای خود را برایشان بازگو نمایند و والدین را غم‌خوار و یار و خیرخواه خود بدانند، نه کسانی که با خشونت و تحمیل تصمیمات خود با آن‌ها رفتار می‌کنند.

6. والدین نباید نوجوانان و جوانان خود را به خاطر ضعف‌هایی که دارند تحقیر نمایند و آن‌ها را با هم‌سن و سالان خود مقایسه کرده، صفات نیکوی دیگران را به رخ آن‌ها بکشند.

7. والدین بیش از حد توان و ظرفیت فرزندانشان از آن‌ها توقع و انتظار نداشته باشند و با درک دنیای آن‌ها، به هر مقدار که تلاش می‌نمایند از آن‌ها قدردانی کنند.

8. والدین به نوجوانان و جوانان بیاموزند که از مشکلات نباید گریخت، بلکه روش حل مسئله، راه‌های مبارزه با مشکلات و راه‌حل آن‌ها را به فرزندان خود آموزش بدهند.

9. والدین فرزندان خود را در مضیقه‌ی شدید مالی قرار ندهند و بدون کمک، آن‌ها را رها نکنند، در این دوره‌ی زندگی از آن‌ها حمایت کنند و امکانات و آموزش لازم را برای کسب درآمد، را نیز در اختیار آنان قرار دهند.(ضمن تحصیل، حرفه‌ای نیز به آن‌ها بیاموزند).

10. امکانات ازدواج را هر چه زودتر برای فرزندان فراهم نمایند تا آن‌ها به فساد چشم و دل و عمل مبتلا نگردند. بهترین سن ازدواج برای دختران و پسران هم زمان ورود به دانشگاه است. والدین و سایر مسئولان مملکتی بهتر است حمایت‌های مالی خود را در این سن افزایش دهند تا جوانان بهتر بتوانند ادامه تحصیل بدهند و با آرامش زندگی زناشویی خود را شروع نمایند.

11. والدین باید روح مذهب و معنویت را در فرزندان خود تقویت نمایند و ارزش‌های انسانی، مذهبی و اخلاقی را با ایمان و اعتقاد به مبانی الهی به طور صحیح در آن‌ها ایجاد کنند.

12. والدین به فرزندان خود مسئولیت‌های مختلف زندگی را واگذار نمایند تا آن‌ها اهل تفکر و کار و زندگی بشوند.

13. والدین باید بدانند که جوان در صدد است راه مستقلی برای خودش انتخاب کند، در نتیجه عاقلانه نیست که الگوهای بزرگ‌سالی خودشان را به او تحمیل کنند، بلکه باید متناسب با تفاوت‌های فردی، او را در رشد کردن آزاد بگذارند، انتخاب الگوها به جای این که از روی اجبار و بازور انجام پذیرد، بهتر است درونی و آزادانه باشد.

14. والدین باید به نوجوانان کمک کنند تا تمامی احساساتشان را به خوبی اظهار کنند و امکاناتی را فراهم نمایند تا حتی احساسات منفی آن‌ها به سوی فعالیت‌های سازنده و مورد قبول جامعه سوق داده شود، از جمله به زبان آوردن ناراحتی و اندوه، نوشتن احساسات منفی، نقاشی، هنر تئاتر و روی آوردن به ورزش می‌تواند بسیار سودمند باشد (شوستروم، ترجمه قاضی و سرمد، 1354).

15. والدین باید به فرزندان خود کمک کنند تا درباره‌ی دوست، درست بیندیشند و با آداب و نزاکت، حالت عصبی و طغیان احساسات آن‌ها را فرو نشانند، اشتباهات، بی‌تفاوتی، سنگدلی و بی‌توجهی آن‌ها را نست به دوستانشان گوشزد نمایند و شوق بهتر شدن، با لیاقت بودن، پاکی و عفت در دوستی را به وجود آورند، اندیشه‌ی اصلاح خویشتن را برای آن‌ها باز گویند و ثابت کنند که فقط با تمرین همه روزه و هر ساعته و بهتر کردن اخلاق خود و تقویت اراده و غنی کردن احساس می‌تواند در نظر مردم جالب، شایسته، خوش اخلاق و پاک جلوه کنند (ولاپیک، ترجمه‌ی تقی‌زاده، 1366).

16. والدین در گفت‌ و گوی با فرزندان خود، خودشان را جای آن‌ها قرار دهند و دنیا را از زاویه چشم آن‌ها ببینند تا بتوانند فرزندان خود را درک نمایند.

17. والدین در برخورد با نوجوانان خود شیوه مثبت‌نگری را پیشه‌ی خود نمایند.

 

عوامل اجتماعی

آن چه که شخص در برخورد با نسل نوجوان معاصر مشاهده می‌کند این است که اکثریت نوجوانان ایده‌آلی و آرمانی فکر می‌کنند، امّا آن‌ها هم چنین گرایشی نیز به سمت واقع‌گرایی دارند، لذا اهداف و مقاصد آن‌ها به شدت رئالیستی و واقع‌بینانه است و تنها به هنگام کنش‌های حاد و بحرانی است که اعتراضات عاطفی آن‌ها ظاهر می‌شود. خواست‌های آن‌ها گاهی غیرمنطقی به نظر می‌رسد، امّا هنگامی که از جنبه‌ی اجتماعی مسئله را بررسی کنیم می‌بینیم که این تمایلات بر پایه‌ی واقعیتی مشخص شکل گرفته‌اند و به هیچ وجه غیرعادی و غیرممکن نیستند و حتی فعالیت‌های سیاسی و گروهی نوجوانان می‌تواند شکلی کاملاً صنفی و ملی به خود گیرد، لذا زمانی که نوجوانان از اولیای امور تقاضای اعتدال و ملایمت و اصلاحاتی را می‌کنند به این دلیل نیست که فعالیت‌های آن‌ها حقیقت علیه‌ بنیان اجتماع باشد. از طرفی دخالت بزرگترها در فالعیت‌های گروهی نوجوانان معمولاً بیش‌تر از آن که در جهت ضدیت با اهداف گروهی باشد در جهت مخالفت با هواخواهی‌های شدید و رفتارهای پرخاشگرانه‌ی آن‌هاست، امّا همین رفتارها خود نشان‌دهنده‌ی این است که در آن سوی رفتار معتدل ظاهری و اهداف منطقی مورد ادعای گروه، نوعی انقلاب درونی نهفته است که در حقیقت علیه‌ بازتاب بزرگ‌ترهاست. (دیوش[22]، 1967).

به تجربه ثابت شده است نوجوانانی که از دوران کودکی در خانه سازگار بوده‌اند در اجتماع هم سازگاری‌های مناسبی را از خود نشان داده‌اند و قابلیت انعطاف‌پذیری و تطبیق آن‌ها با اوضاع مختلف جامعه خوب بوده است. همان‌طور که در مبحث قبل ذکر گردید خانواده عامل اصلی موفقیت و پیش‌رفت نوجوان خود در اجتماع نیز می‌باشد.

نوجوان ابتدا در خانواده احترام به قوانین جامعه را می‌آموزد و یاد می‌گیرد که جامعه در مقابل رفتارهای ناسازگارانه از خود بازتاب نشان داده، او را طرد می‌کند.

او ارتباط‌های میان خود و دیگران را درمی‌یابد و آثار رفتار خود را با دیگران مشاهده می‌کند، چنانچه با گفتن کلمه‌ای دوستانش را می‌رنجاند و از خود دور می‌نماید و یا باعث افزایش محبت آن‌ها می‌شود.

جدا شدن از خانواده و ملحق شدن به اجتماع و گروه‌های اجتماعی یکی از ویژگی‌های دوره نوجوانی است و همان‌طور که قبلاً گفته شد نوجوان به خاطر کسب استقلال و به دست آوردن آزادی عمل در کارها و رفتار و کردار خود می‌خواهد از خانواده جدا شود، که این جدایی را بعضی از علما از «شیر گرفتن روانی» نام نهاده‌اند و می‌گویند یک فرد سه مرتبه از خانواده جدا می‌شود: مرتبه‌ی اول موقع به دنیا آمدن و بریدن از بند ناف و جدا شدن از رحم مادر است، مرتبه‌ی دوم جدا کردن کودک از پستان مادر یا به اصطلاح از شیر گرفتن کودک است، و مرتبه‌ی سوم را دوران بلوغ می‌دانند و می‌گویند نوجوان از خانه جدا می‌شود و به اجتماعات پناه می‌برد. (خسروپور، 1353). در آن جا مهارت‌های لازم را کسب می‌کند و تمرین زندگی اجتماعی را به عمل می‌آورد، از گروه و معیارهای گروهی دفاع می‌کند، به مقررات گروه وفادار بوده، نسبت به آن‌ها مطیع می‌شود و از این راه آرامش اجتماعی کسب می‌کند؛ زیرا معمولاً نوجوان در خود احساس عدم امنیت می‌نماید و برای به دست آوردن امنیت و کسب تعادل روانی خود نیازمند برقراری روابطی نزدیک و صمیمانه با گروه‌های هم سن و سال خود می‌باشد. خصوصیات عام و برجسته‌ی نوجوان؛ همدردی اجتماعی و استعداد او در فهم و درک افراد دیگر است. بین همدردی اجتماعی و فرایند هویت فردی نوجوان رابطه‌ای تنگاتنگ وجود دارد که در طول نوجوانی تقویت و تحکیم این رابطه کاملاً مشهود است.

روابط کودک در خارج از خانواده عموماً غریزی، گذرا و بر پایه‌ی بازی استوار است و معمولاً پس از جدایی دوامی ندارد. برخلاف آن، روابط و دوستی‌های نوجوانی؛ انتخابی، اختصاصی و مه‌آلود است. این دوستی‌ها شامل تمام اشکال شور و عشق و در ضمن طوفان‌های حسد می‌باشد. نوجوانان مانند اشخاص بزرگ‌سال در دوستی‌های خود حسابگر و پیرو سود و زیان نیستند.

می‌توان در این دوستی‌ها فشار مقاومت‌ناپذیر علاقه را مشاهده نمود که با شرکت انفعالات و خیرخواهی فعالانه خود را آشکار می‌سازد؛ هر چند که دوستی‌های نوجوانان به تدریج و بر اثر گذشت زمان حاصل می‌شود، امّا گاهی اوقات انتخاب دوست در این دوره و به ویژه در دبیرستان ناآگاهانه و در نتیجه‌ی یک تحریک بدون تفکر و پس از یک مورد اتفاقی پدید می‌آید، مثلاً زمانی که دوستی، راز دل خود را برای همکلاسی‌اش می‌گوید روح دوستی خود را نشان می‌دهد و یا هنگامی که در زمان سختی خدمتی به دیگری می‌کند و یا حتی بعد از یک جر و بحث و دعوای مفصل، دوستی‌های محکم و صمیمانه ایجاد می‌شود.

نوجوان همیشه به دوست خود اعتماد دارد، او را تحسین می‌کند، می‌خواهد آن دوست مختص خودش باشد، گاهی با دادن هدیه و فداکاری کردن در راه او کوشش می‌کند احساس خود را نسبت به او ابراز دارد، بیش‌تر اوقات تمایل هماهنگی و هم‌بستگی نیز اضافه می‌گردد، به طوری که دو دوست می‌خواهند در ذوق و سلیه و عقاید مانند هم باشند، نامه‌هایی که رد و بدل می‌شود دارای بیان و کلمات آتشین است و دلیل گرمی دوستی می‌باشد. در حقیقت کم‌تر اتفاق می‌افتد که در هر دو دوست میزان علاقه یکسان باشد، یکی دوست می‌دارد و دیگری می‌گذارد که او را دوست بدارد.

والدین و مربیان از این روابط پر شور نگران می‌شوند و بیم آن دارند که به صورت انحراف جنسی درآید، ولی چنین مواردی بسیار کم است، زیرا این دوستی‌های آتشین در افراد احساس و خیال‌باف پرورش می‌یابد که از انحراف وحشت دارند. سوءظن ناشیانه‌ی افراد بزرگ‌سال ممکن است موجب آن گردد که پاکی و صفای این دوستی، کدورت و تیرگی انحراف را به خود بگیرد. (دبس، ترجمه‌ی لاله‌زاری، 1356).

 

جهت‌گیری تمایلات جنسی جوانان

به موازات این که تمایلات جنسی شدیدتر شده و توانایی نوجوانان برای انجام فعالیت‌های جنسی بیش‌تر می‌شود موضوع جهت‌گیری جنسی جدی‌تر می‌شود. در بعضی از نوجوانان احساسات و هیجانات جنسی اضطراب را ایجاد می‌کند و منجر به مکانیزم‌های اجتنابی مختلفی می‌شود که ممکن است تحول اجتماعی را از مسیر اصلی خود منحرف کند. بعضی از نوجوانان هم توانایی به تأخیر انداختند ارضای جنسی خود را ندارند، لذا ممکن است سعی کنند نیازهای جنسی خود را صورت کورکورانه‌ای ارضا کنند. با این وجود برخی از نوجوانان درمی‌یابند که از نظر جنسی تمایل به برقراری ارتباط با افراد هم جنس خود دارند، از این رو ممکن است نه تنها در برآورده کردن این نیاز خود ناکام بمانند، بلکه دائماً از فاش شدن این موضوع و طرد شدن از طرف همسالان و دیگران ترس داشته باشند.

سروکله زدن با مسائل جنسی نوجوانان، می‌تواند باعث ایجاد تعارض و درگیری بین بزرگ‌سالان و نوجوان گردد، به ویژه زمانی که بزرگ‌ترها نتوانسته باشند کاملاً مسائل جنسی خود را حل کنند. در والدین مُسن که علایق و قدرت جنسی خودشان رو به ضعف است، روابط جنسی نوپای نوجوان می‌تواند یادآور ناراحت‌کننده‌ای باشد از آن چه که آن‌ها را از دست داده‌اند. (اشترنبرگ و اشترنبرگ، 1994، به نقل از میکاسی، 2000).

 

نوجوانان همجنس‌خواه

در نوجوانی میانی، یک دختر یا پسر ممکن است از احساسات جنسی خود نسبت به افراد همجنس خودآگاه گردد. این موضوع تقریباً در همه جای دنیا نکوهیده است. نوجوانانی که مظنون به داشتن تمایلات همجنس‌خواهانه هستند مورد آزار و اذیت همسالان خود قرار می‌گیرند و همین موضوع بر افزایش میزان احتمال خودکشی، فرار از خانه و مشکلات تحصیلی در آنان دامن می‌زند.

کاس[23] (1979، به نقل از میکاسی، 2000) شش مرحله را در فرایند شکل‌گیری هویت همجنس‌خواه در نوجوانان مطرح کرده است: در مرحله‌ی یک یا سردرگمی هویت[24]: یک نوجوان ابتدا از جذابیت جنسی افراد همجنسن خود آگاه می‌شود و از این که یک فرد همجنس‌خواه باشد تعجب کرده یا ناراحت می‌شود. انکار در این مرحله بسیار رایج است. در مرحله‌ی دوم یا مقایسه هویت[25]: انکار موضوع نمی‌تواند باعث سرکوب کردن احساسات جنسی گردد، امّا ممکن است نوجوان این احساسات خود را به صورت احساساتی که مربوط به یک دوره یا شرایط خاص است، معقول جلوه دهد یا تلاش کند تا احساسات جنسی خود را نسبت به افراد جنس مخالف تشدید کند. در مرحله‌ی سوم یا تحمل[26]: فرد شروع به دریافتن این نکته می‌کند که انکار تمایلات همجنس‌خواهانه در او بیهوده است. در این زمان، او ممکن است در جست‌وجوی گروهی از افراد همجنس‌خواه باشد تا به آن‌ها بپیوندد. در مرحله‌ی چهارم یا پذیرش هویت: فرد تماس و ارتباط خود را با افراد همجنس‌خواه افزایش می‌دهد و تمایلات همجنس‌خواهانه‌ی خود را برای دیگران بازگو و فاش می‌کند. در مرحله‌ی پنجم یا غرور[27]: فرد در مورد اعتبار هویت همجنس‌خواه در خود مطمئن‌تر و جسورتر می‌شود و ممکن است نسبت به افراد دگر جنس‌خواه[28]؛ احساس خشم و غضب داشته باشد. در نهایت در مرحله‌ی ششم یا ترکیب[29]: فرد نقش ستیزه‌جویانه‌ی خود را رها کرده و مجدداً با افراد دگرجنس‌خواه رابطه برقرار می‌کند و بر سایر ابعاد تحول هویت، از جمله نقش‌های خانوادگی و شغلی تأکید و توجه می‌کند.

اگر چه به دلایل زیادی هیچ داده‌ی تجربی از این مدل شش مرحله‌ای حمایت نمی‌کند، امّا به نظر می‌رسد که احتمالاً نوجوانان همجنس‌خواه با موضوعات مربوط به مرحله‌ی یک و دو درگیر شده و با احتمال کمی به طور موفقیت‌آمیزی به مراحل سه و چهار برسند.

فونتاین و هاموند[30]، (1996) دستورالعمل‌های مفیدی را برای راهنمایی نوجوانان در مراحل شش‌گانه‌ی فوق ارائه کرده‌اند. یکی از مهم‌ترین نکاتی که مشاوران و متخصصان باید مدنظر قرار دهند این است که باید هویت همجنس‌خواه نوجوان را در مرحله‌ی یک و دو بدون تحت فشار قرار دادن او بپذیرند. بسیاری از نوجوانان کم سن و سال ممکن است دارای تمایلات همجنس‌خواهانه باشند، امّا بعداً دارای تمایلات دگرجنس‌خواهانه گردند. برای کمک به نوجوانان برای کشف تمایلات جنسی خود باید عوامل زیادی را مدنظر قرار دهیم، از جمله سابقه‌ی روابط، تمایلات و رؤیاهای جنسی آن‌ها و محتوای رؤیاهای جنسی‌شان.

 

استمناء در نوجوانان

کلمه‌ی استمناء کم‌تر توسط والدین یا آموزگاران به کار برده می‌شود و اغلب به جای آن عباراتی مانند: «بچه خودش را به تشک می‌مالد»، «با خودش بازی می‌کند» و یا «عادت کثیف پیدا کرده است» به کار می‌رود. برخی از روان‌شناسان استمناء را جزو انحرافات جنسی طبقه‌بندی کرده و معتقد هستند که استمنای کودکان و نوجوانان یک نوع واکنش نوروتیک به شمار می‌آید. صرف‌نظر از مسائل و مشکلات جسمی استمناء، آن چه در آن بیش‌تر مهم، است، جنبه‌ی روانی آن است. هر فردی پس از اقدام به آن در خود احساس شرمندگی و گناه عجیبی کرده و شخصیت خود را در هم کوفته و بی‌ارزش احساس می‌کند. به طور مسلم این افکار به مرور، منجر به از هم پاشیدگی و تزلزل شخصیت شده و بیماری‌های روانی بر اثر اضطراب و نگرانی که خود باعث تکرار استمناء، می‌شود به وجود می‌آید. (بیابانگرد، 1383).

تمام مذاهب استمناء را نوعی گناه و انحراف جنسی دانسته‌اند. بعضی از والدین که در مورد بعضی از مطالب خاص جنسی می‌توانند به راحتی صحبت کنند، امّا در مورد بعضی مطالب دیگر نمی‌توانند. خودارضایی یکی از عناوین ممنوعه است که در بسیاری از پدر و مادرها ایجاد ناراحتی می‌کند. بسیاری از نوجوان‌ها و والدین معتقدند که خودارضایی یک راه غیرقابل قبول برای تخلیه فشارهای جنسی است، امّا لازم است که والدین در این خصوص دقیق باشند و از ترساندن فرزندانشان از عواقب «جسمی» خودارضایی خودداری کنند. اگر نوجوان چنین رفتاری را مرتکب می‌شود به او اطلاع دهید که این عمل در سنین نوجوانی رایج است و از آثار نامطلوب آن و احساس ترس از عواقب این کار و احساس گناهی که ذهن بسیاری از نوجوان‌ها را به خودش مشغول می‌کند صحبت کنید. مهم‌تر از آن توضیح دهید، این کار نیاز عاطفی نوجوان‌ها - و بزرگ‌سالان- را ارضا نمی‌کند و قادر نیست مثل یک رابطه‌ی عاشقانه، نیاز افراد به صمیمیت را برآورده کند.

 

توجه به نکات زیر برای پیشگیری از خودارضایی نوجوانان و درمان آن مفید است:

- آموزش کافی به والدین برای ایجاد روابط گرم و صمیمانه در خانواده و هم‌چنین حفاظت امور زناشویی؛

- تسهیل و تسریع در ازدواج به شرط رشد فکری، عاطفی، اخلاقی و اجتماعی لازم؛

- پیشگیری از انزوا و تنهایی بیش از حد نوجوانان، چرا که خودارضایی را بیماری تنهایی نیز نامیده‌اند.

- نظارت و کنترل دوستی‌های مشکوک؛

- افزایش سطح اعتماد به نفس در نوجوانان؛ زیر احساس حقارت و کهتری یکی از عوامل مهم در گرایش نوجوانان به سوی خوداراضایی است.

- پیشگیری از پوشیدن لباس‌های تنگ و تحریک کنند؛

- آموزش جامع به مربیان و معلمان؛

- تکریم شخصیت و محبت کردن به نوجوانان؛

- برنامه‌ریزی و پر کردن اوقات فراغت نوجوانان؛

- تغذیه‌ی صحیح؛

- تقویت اراده و امیدآفرینی در نوجوانان؛

- پرورش معنویت در نوجوانان؛

- استفاده از دوش با آب سرد؛

- کاهش اضطراب، ناکامی و احساس گناه در نوجوانان. اغلب مشاهده می‌شود که نوجوانان پس از شکست و ناکامی، برای مثال در عشق یا امتحان به این کار دست می‌زنند.

بنابراین برای درمان، باید از پیدایش احساس گناه به ویژه احساس گناه شدید و تقصیر و تضادهای فکری جلوگیری شود. کمبود محبت در خانواده، ناکامی و محرومیت در مدرسه، سرخوردگی و احساس حقارت در اجتماع را که همگی از علل مهم استمناء هستند، باید جبران کرد و از بین برد.

 

صحبت با نوجوانان در مورد مسائل جنسی

در نسل‌های گذشته، مردم به طور سربسته، به این مسائل تحت عنوان «حقایق زندگی» یا «مسائل محرمانه» اشاره می‌کردند. در بسیاری از اوقات، والدین در حالی که با خودشان کلنجار می‌روند، نوجوان را می‌نشانند و تا جایی که از عهده‌شان برمی‌آید، برای آن‌ها توضیح می‌دهند بیش‌تر والدین این کار را خوب انجام نمی‌دهند و بعضی‌ها هم اصلاًٌ این کار را انجام نمی‌دهند.

در نگاه اول، ممکن است فکر کنید که والدین امروزی در مقایسه با مادر یا مادربزرگ‌شان، کمی راحت‌تر می‌توانند در مورد مسائل جنسی صحبت کنند، چون امروزه در رسانه‌ها، مسائل جنسی خیلی بیش‌تر از گذشته مطرح می‌شوند. تصاویری که به طور روزمره از طریق دستگاه تلویزیون وارد منازل مردم می‌شود، نمایش‌های تلویزیونی، فیلم‌های سینمایی که از طریق ماهواره گرفته می‌شود، موسیقی و رقص‌ها اغلب مملو از صحنه‌های مرتبط با مسائل جنسی هستند.

حتی با وجود این‌ها، هنوز هم بسیاری از بچه‌ها، در شرایطی وارد نوجوانی می‌شوند که والدین، رهنمودهای بسیار اندکی در مورد مسائل جنسی به آن‌ها می‌دهند، یا در مواردی هم، اصلاً راهنمایی نمی‌شوند اگر چه دلایل مختلفی برای این امر وجود دارد، امّا بعضی از والدین به سادگی فکر می‌کنند در این روزگاری که خیلی چیزها مجاز شده است، نوجوان‌ها خودشان همه چیز را در مورد مسائل جنسی می‌دانند و با این تصور، خیلی‌وقت‌ها از مکالمه‌ی چهره به چهره‌ی مشکل با نوجوان‌شان صرف‌نظر می‌کنند. آیا واقعاً بچه‌های امروزی به همین صورت که گفته شد، از همه چیز باخبرند؟ نه کاملاً. با وجود این که فیلم‌های تلویزیون و مجلات، پیوسته مفاهیم جنسی را منتقل می‌کنند، باز هم نوجوان‌ها آن قدرها که ممکن است شما تصور کنید، در این زمینه اطلاعات ندارند. بله، ممکن است آن‌ها هم مثل هنرپیشه‌های تلویزیون و یا اشعار عامیانه، به شکل محرکی صحبت کنند و ممکن است این نحوه‌ی صحبت کردن و یا لباس پوشیدن، احساس بزرگی و بلوغ به آن‌ها بدهد، امّا در حقیقت، بیش‌تر چیزهایی را که به آن‌ها عرضه می‌شود، واقعاً درک نمی‌کنند.

به نتایج این تحقیق که در سال 1986 انجام شده است، دقت کنید: فقط حدود 40 درصد از نوجوان‌ها می‌دانستند که معمولاً برای یک دختر، حدود دو هفته بعد از شروع قاعدگی، بیش‌ترین احتمال حاملگی وجود دارد. 59 درصد از آن‌ها جواب‌های غلط دادند یا گفتند که اطلاعی ندارند. مطالعات دیگر هم انواع مشابهی از کمبود اطلاعات را نشان داده‌اند. (گریدانوس[31]، ترجمه‌ی صرامی و مطهری، 1383).

بنابراین، نوجوان‌های ما آن‌قدرها که نشان می‌دهند، روشن نیستند. نه فقط در مورد حقایق پایه، بلکه در مورد مسائل دیگر هم به همین صورت هستند. به عنوان مثال، چند نفر از آن‌ها تفاوت میان رابطه‌ی صمیمانه و رابطه‌جنسی را می‌دانند؟ یا تفاوت میان عشق و شهوت را؟ یا تفاوت میان عشق و عشق‌ورزی را؟ و... مطمئن باشید به اندازه‌ی کافی نمی‌دانند.

پس در این جا واقعیت بنیادی این است که با گذشت نسل‌ها، مسائل تغییر عمده‌ای نکرده‌اند. نوجوان‌های امروزی می‌خواهند و نیاز دارند که به همان نوع سؤال‌هایی که نوجوان‌های دهه‌های قبل داشتند، پاسخ داده شود: «آیا من طبیعی هستم؟» «در حین آمیزش جنسی چه احساسی به آدم دست می‌دهد؟» «اگر به آن پسر (یا دختر) «نه» بگویم، در مورد من چه فکری خواهد کرد؟» تعجبی ندارد که در یک آمارگیری که بین نمایندگان دانش‌آموزان انجام شده، 96 درصد تمایل داشتند که مسائل جنسی در مدارس آموزش داده شود و 94 درصد معلمان آن‌ها هم با این عقیده موافق بودند.

نوجوان‌ها، همیشه برای کنار آمدن با جنبه‌های پیچیده جنسیت خود نیازمند کمک والدین‌شان بوده‌اند؛ امّا امروزه ممکن است نقش پدر و مادر از هر زمان دیگری بیش‌تر اهمیت داشته باشد. بالاخره در هیچ زمان دیگری این قدر مطالب مضر وجود نداشته که ذهن جوان‌ها را به خود مشغول کند و هرگز نوجوان‌ها مجبور نبوده‌اند که در این همه موارد متعدد، دست به تصمیم‌گیری و انتخاب بزنند. بدون شک با وجود این همه خطرات بزرگ، به ویژه تهدید شوم بیماری‌های آمیزشی خطرناک و بعضاً کشنده (مثل ایدز)، نوجوان‌ها نیازمند اطلاعات صحیح و راهنمایی هستند.

البته رشد کردن و بزرگ شدن هرگز آسان نبوده است؛ هیچ کس این ادعا را نمی‌کند، امّا مجسم کنید که یک دانش‌آموز سال آخر در یکی از دبیرستان‌های امروزی باشید. احتمالاً برخی از دوستان شما دارای روابط جنسی هستند و برخی دیگر چنین روابطی ندارند. کدام رفتار و کدام ارزش را انتخاب می‌کنید؟ آیا تصمیم گرفتن در چنین مواردی آسان است؟ به طور یقین مقداری راهنمایی از طرف والدین می‌تواند کمک‌کننده باشد.

 

موانع یک ارتباط خوب

به خاطر بیاورید که دوره‌ی نوجوانی خودتان چگونه بوده است؛ یعنی زمانی که تفاوت بین رفتارهای درست و غلط مشخص‌تر به نظر می‌رسید و مرزهای مشخص و شفاف‌تری برای ترسیم دخترهای خوب، وجود داشت و پسرها، آقاتر به نظر می‌رسیدند؟ اگر این گونه بوده باشد، ممکن است شما نتوانید با روش زندگی و رفتارهای جنسی متفاوت امروزی هیچ نوع احساس هماهنگی داشته باشید. حتی اگر ملاک‌های خود شما هم در مورد مسائل جنسی تغییر کرده باشند، باز هم ممکن است نظرات شما به نظر کهنه و نامربوط برسند. در نتیجه، ممکن است احساس کنید برای صحبت کردن با نوجوانتان، به ویژه در مورد مسائل جنسی، ابزارهای کافی در اختیار ندارید، امّا هراسان نباشید.

احتمالاً برای شما به عنوان یک والد، هیچ کاری مهم‌تر از کمک و راهنمایی به پسر یا دختر نوجوانتان نیست. بله، به طور مطمئن امروزه دوران پیچیده‌تری است و دغدغه‌های فکری نوجوان‌ها اغلب به جای مسائل ساده‌تری مثل لک‌های پوستی یا تاریخ جشن‌های مختلف، شامل موضوعاتی از قبیل انتخاب روش جلوگیری از بارداری و نحوه‌ی اجتناب از بیماری‌های آمیزشی است. با وجود چنین مسایلی، والدینی که احساس خطر می‌کنند لازم است خود را وادار سازند که بر اضطراب‌های خود غلبه کرده و بحث درباره‌ی موضوعات جنسی را با نوجوان‌هایشان شروع کنند.

امّا چند نفر از والدین به اندازه‌ی کافی این مسئولیت را جدی می‌گیرند؟ تعداد خیلی کمی. در حالی که بسیاری از والدین مثل خیلی از فرزندان، قبول دارند که باید در مورد مسائل جنسی با هم دیگر صحبت کنند، باز هم تعداد زیادی از والدین از انجام دادن این کار خجالت می‌کشند. بعضی از آن‌ها برای انجام دادن این کار احساس توانایی نمی‌کننند. بعضی دیگر به نظر می‌رسد که اعتقاد دارند این ارزش محسوب می‌شود که نگذارند بچه‌ها «زیادی» بدانند.

اگر چه 4 نفر از هر 5 پدر و مادر قبول دارند که باید به فرزندانشان آموزش‌های جنسی داده شود، بیش‌تر مطالعات نشان می‌دهند که درصد کمی از مادرها به دخترهایشان در مورد مسائل جنسی مطالبی با مقدارهای مختلف یاد داده‌اند و حتی تعداد کمت‌تری از آن‌ها، در مورد موضوعاتی از قبیل روش‌های جلوگیری از بارداری و سقط، صحبت می‌کنند. هر چند مادرها در این زمینه ضعیف عمل می‌کنند، امّا پدرها در مورد مسائل جنسی، معلم‌های خیلی بدتری هستند. به نظر می‌رسد که برخورد شایع به این نحو است: «والدین‌ام چیزی در این مورد به من نگفتند، من هم به بچه‌هایم چیزی نمی‌گویم».

امّا طرز برخورد، آشکارا جوابگوی نیازهای زیاد بچه‌های امروزی نیست. در شرایطی که بیش‌تر نوجوان‌ها می‌گویند هرگز هیچ توصیه‌ای در مورد مسائل جنسی از هیچ کدام از والدین‌شان نگرفته‌اند، بیش‌تر آن‌ها باز هم ترجیح می‌دهند که پدر و مادرشان منبعی برای ارائه‌ی اطلاعات جنسی باشند. حتی در آن وقت‌هایی که به نظر می‌رسد در مقابل دخالت والدین مقاومت نشان می‌دهند، باز هم واقعاً به این دخالت نیاز دارند.

اگر شما از خیر بحث در مورد موضوعات جنسی بگذرید، چه عواقبی در برخواهد داشت؟ نتایج آن ممکن است ویرانگر باشد. بعضی از محققان نشان داده‌اند که اگر اطلاعات جنسی از شخصی غیر از والدین به نوجوان‌ها (چه پسر و چه دختر) داده شود، احتمال خیلی بیش‌تری وجود دارد که قبل از ازدواج، رابطه‌ی جنسی داشته باشند؛ در سن پایین‌تری، آمیزشی جنسی انجام دهند و بیش‌تر از یک شریک جنسی داشته باشند. امّا از طریق تسهیل ارتباطات، ارائه‌ی اطلاعات درست، مشتاقانه گوش کردن و ایجاد مقداری حمایت دل‌سوزانه، می‌توانید به نوجوانتان کمک کنید که به شکلی مسئولانه با جنسیت خود کنار بیاید.

 

برقرار کردن ارتباط و تبادل نظر

چگونه برای انتقال اطلاعات و راهنمایی در مورد مسائل جنسی، ارتباط برقرار کنیم. اولین نکته این است که فرایند آموزش رسمی در مورد مسائل جنسی، باید در سال‌های کودکی دست کم تا حدودی عملی شده باشد. به طور کلی، اگر چه ما معمولاً بچه‌های کوچک خود را به صورت موجوداتی دارای جنسیت در نظر نمی‌گیریم، امّا آن‌ها دارای جنسیت هستند و این حالت را از همان لحظه‌ی تولد داشته‌اند. گرایش آن‌ها به سمت روابط زن و مرد و جنسیت، از سنین خیلی پایین به طرق مختلف شروع به شکل گرفتن می‌کند، مثلاً از طریق تماشا کردن نحوه‌ی رفتار پدر و مادر، مشاهده‌ی پنهانی والدین هنگامی که یکدیگر را در آغوش می‌گیرند، استراق‌سمع صحبت‌های بزرگ‌ترها و تماشای واکنش والدین‌شان به برنامه‌های جنسی تلویزیون. بنابراین یک بچه‌ی کوچک، در خانه تمام مدت، آموزش‌های جنسی می‌بیند، حتی اگر والدین ه

نظرات 2 + ارسال نظر
saeed 10 مهر 1393 ساعت 05:50 ب.ظ http://asre-info.ir

سلام
حداقل غسل ترتیبی چیست و اگر کسی به حمام دسترسی نداشته باشد چگونه میتواند غسل کند
لطفا ایمیل بزنید

فرزند انقلاب 7 مهر 1393 ساعت 02:47 ب.ظ

سلام
خیلی ممنون عالیه منتظر مباحث دیگرتون هستیم.
یاعلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد