از خدا خواستم عادت بد مرا از من بگیرد..
فرمود: گرفتن عادتها کار من نیست تو خود باید آنها را از خود دور کنی.
از خدا خواستم به فرزندانم همه چیز عطا کند..
فرمود: روح او همه چیز است و جسمش خاکی است و گذرا.
ازخدا خواستم به من صبرعنایت کند..
فرمود: صبر زاییده درد و رنج است صبر بخشیده نمیشود، آموخته میشود.
از خدا خواستم به من خوشبختی عطا کند..
فرمود: من به تو برکت میدهم، خوشبختی برعهده خودت است.
ازخدا خواستم درد و رنج را از من دور کند..
فرمود: درد ورنج، تو را به من نزدیکتر میکند.
از خدا خواستم روح مرا شکوفا کند..
فرمود: تو خود باید از درونت شکوفا شوی من تنها می توانم شاخ و برگهایت را هرس کنم تا پر بارتر شوی.
از خدا خواستم تمامی چیزهایی را که سبب میشوند، از زندگی لذت ببرم، به من بدهد..
فرمود: من به تو زندگی میدهم تا بتوانی از همه چیز لذت ببری.
از خدا خواستم کمکم کند، همه را دوست بدارم، به همان اندازه که دیگران مرا دوست دارند..
فرمود: بالاخره آنچه را که باید از من خواستی، برای دنیا شاید تنها یک باشی اما برای من یک نفر شاید یک دنیا باشد.
منبع : http://www.bitrin.com