گفته شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است. دعای به خیر، برای خود و دیگران، چه مادّی و دنیوی باشد و چه اخروی و معنوی. در آثار اسلامی به تلاوت قرآن و دعا در ماه مبارک رمضان زیاد ترغیبت و سفارش شده و اینکه انسان حاجات خود را در این ماه مبارک از پروردگار خود طلب کند.
در اینجا بحث مفصّلی داشتیم، مشرک و کافر را به دو دسته تقسیم کردیم و عرض شد که برای این دو دعا کردن مجاز نیست، به خصوص نسبت به معاند.
امّا راجع به غیر معاند که از نظر فرهنگی و فکری مستضعف است، جز دعا نسبت به مغفرت آنها، هر دعایی بکنند چه دنیوی و چه اخروی، اشکالی ندارد، به خصوص نسبت به هدایت آنها.
دعا کردن کافر برای مسلمان، هیچ قیدی ندارد و جایز است و چه بسا مستجاب میشود. کافری در حق مسلمانی دعا کند.
دعای آنها در حق شما مستجاب میشود .
روایتی را بیان کردیم که اگر کافری نصرانی یا یهودی، برای مسلمان دعا کند پذیرفته میشود ولی اگر برای خودش دعا کند پذیرفته نمیشود. حضرت فرمود: «قَالَ: لَا تُحَقِّرُوا دَعْوَةَ أَحَدٍ»؛ دعای هیچکس را کوچک نشمارید، «فَإِنَّهُ یسْتَجَابُ لِلْیهُودِی وَ النَّصْرَانِی فِیکمْ وَ لَا یسْتَجَابُ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ»؛[1] یعنی دعای آنها در حقّ شما مستجاب میشود امّا دعای آنها در حق خودشان مستجاب نمیشود. این را آخر جلسه مطرح کردم امّا در اینجا دو روایت دیگر میخوانم و بعد مطلبی را عنوان میکنم.
اگر کافر در حقّ خودش دعا کند، در آنجا مقبولیت دعا مشروط به ایمان او است. کفر مانع است از اینکه دعای او به استجابت برسد، امّا اگر راجع به مسلمان دعا کند، این را خدا قبول میکند و کفر او مانع نمیشود از اینکه خدا از آن مسلمان کم بگذارد. گفتهاند: گنه کرد در بلخ آهنگری، امّا معنا ندارد که به شوشتر زدند گردن مسگری. این تقریباً توضیحی برای جلسهی گذشته بود
روایت اوّل: روایتی است از پیغمبراکرم که: «قالَ رَسوُلُالله(صَلّیاللهُعَلَیهِوَآلِهِوَسَلَّم): إِغتَنِموُا دُعاءَ ضَعفَهِ أُمَّتی فَإِنَّهُ یستَجاب لَهُم فیکم وَلا یستَجاب لَهُم فی أَنفُسِهِم»؛[2] دعای ضعیفانِ امّت مرا غنیمت بشمارید، زیرا دعای آنها در حقّ شما مستجاب میشود، امّا دعای ایشان در حقّ خودشان مستجاب نمیشود. همان تعبیری که برای یهودی و نصرانی بود، در مورد ضعفای مسلمان هم مطرح است. روایت دوّم از امام صادق(صلواتاللهعلیه) است که: «قال لَا تَسْتَخِفُّوا بِدُعَاءِ الْمَسَاکینِ»؛ دعای مستمندان را دست کم نگیرید «لِلْمَرْضَى مِنْکمْ»؛ برای بیمارانتان، «فَإِنَّهُ یسْتَجَابُ لَهُمْ فِیکمْ»؛ زیرا دعای آنها دربارهی شما مستجاب میشود «وَ لَا یسْتَجَابُ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ»؛[3] ولی دربارهی خودشان مستجاب نمیشود. مساکین برای مرضا دعا کنند مستجاب میشود، ولی برای خودشان مستجاب نمیشود.
در باب دعا موانعی داریم که موجب میشود دعا مستجاب نشود. مثل گناه، ظلم، کمک کردن به ظالم، نافرمانی از پدر و مادر، قطع رحم، (نعوذبالله!) عمل زنا، شرابخواری، ترک امر به معروف و نهی از منکر و... که اینها موجب میشود داعی دعایش مستجاب نشود. امّا در باب یهودی و نصرانی، آن چیزی که مانع است تا دعایش دربارهی خودش مستجاب نشود، کفر او است. این کفر موجب می شود دعایش دربارهی خودش مستجاب نشود. در باب عبادات، عبادات کافر پذیرفته نیست.
با اینکه کفّار از نظر تکالیفی که ما میگوییم مأمور هستند، یعنی اینها مکلّف به اصول دین یعنی توحید، نبوّت و معاد و به پذیرش آنها و همانطور هم مکلّف به فروع هستند. این جزو مسلّمات معارف اسلامی ما است و بین کافر و مسلمان فرق نمیکند بلکه هر دو به اصول و فروع مکلّف هستند.
فروع چیست؟ روزه، نماز و... حالا کافری میگوید اگر شما گفتهاید مأمور به اصول و مأمور به فروع هستیم، پس ما اصول را کنار میگذاریم و سراغ فروع میآییم. امّا میگوییم روزه و نمازت باطل است. میگوید: چرا باطل است؟ مگر نگفتید که مکلّف به فروع هستیم. ما میگوییم: یک شرط اساسی دارد و آن اینکه برای مقبولیت عبادت ایمان مطرح است لذا آن عبادت قبول نیست یعنی کفر مانعیت دارد. ایمان را میگوییم «شرطیت» و کفر را میگوییم «مانعیت». اینها اصطلاحهای علمی است.
امام علی(علیهالسّلام): قال: «رُبَّ أَمْرٍ حَرَصَ الْإِنْسَانُ عَلَیهِ فَلَمَّا أَدْرَکهُ وَدَّ أَنْ لَمْ یکنْ أَدْرَکهُ»؛ بسا چیزی که انسان خواهان آن است ولی وقتی به آن میرسد آرزو میکند و میگوید ای کاش به آن نمیرسیدم
اگر کافر در حقّ خودش دعا کند، در آنجا مقبولیت دعا مشروط به ایمان او است. کفر مانع است از اینکه دعای او به استجابت برسد، امّا اگر راجع به مسلمان دعا کند، این را خدا قبول میکند و کفر او مانع نمیشود از اینکه خدا از آن مسلمان کم بگذارد. گفتهاند: گنه کرد در بلخ آهنگری، امّا معنا ندارد که به شوشتر زدند گردن مسگری. این تقریباً توضیحی برای جلسهی گذشته بود.
مساکین کسانی هستند که در سطح پائینی زندگی میکنند و زمینگیر هم هستند و فرق آن با فقیر این است ،«إِذا اجْتَمَعَا افْتَرَقَا» که در ادبیات میگوییم. دید انسانی که در بستر مادیت است اینطور است که خیال میکند در تشکلات معنوی هم از نظر ارزشی همین دید وجود دارد و حال اینکه اشتباه میکند. البته این مستضعف که مطرح میکند استضعاف فکری و فرهنگی ندارد بلکه اینجا استضعاف مادّی را بیان میکند. اصلاً و ابداً دست کم نگیرید، دعای او برای مریضهای شما شفا است. همین کسی که از نظر مادیت دستتنگی دارد، از او بخواه که برای مریضت دعا کند. این به اجابت میرسد. این فکر را نکنی که: کل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی؛ او اگر میتوانست، پس دعا میکرد تا لقمهای نان به دست بیاورد. جواب: نه! میزان و معیار دارد.
راجع به یهودی و نصرانی گفتهام و زمینه برای من باز شد تا توضیح دهم و آن اینکه ما در باب دعا داریم، چه بسا دعایی که او راجع به خودش نسبت به امور مادّی میکند مصلحت نباشد تا خدا به او بدهد. این یکی از اصول در دعاها است: «وَ عَسى أَنْ تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکمْ».[4] من که در جایگاه خداوند ننشستهام تا ببینم چه خبر است. آن کسی که حکیم است و با حکمت بالغهاش دستگاه وجود را اداره میکند، میداند که به صلاح هست یا نیست. دو روایت میخوانم.
گناه، ظلم، کمک کردن به ظالم، نافرمانی از پدر و مادر، قطع رحم، (نعوذبالله!) عمل زنا، شرابخواری، ترک امر به معروف و نهی از منکر و... که اینها موجب میشود داعی دعایش مستجاب نشود. امّا در باب یهودی و نصرانی، آن چیزی که مانع است تا دعایش دربارهی خودش مستجاب نشود، کفر او است. این کفر موجب می شود دعایش دربارهی خودش مستجاب نشود. در باب عبادات، عبادات کافر پذیرفته نیست
امام علی(علیهالسّلام): قال: «رُبَّ أَمْرٍ حَرَصَ الْإِنْسَانُ عَلَیهِ فَلَمَّا أَدْرَکهُ وَدَّ أَنْ لَمْ یکنْ أَدْرَکهُ»؛ بسا چیزی که انسان خواهان آن است ولی وقتی به آن میرسد آرزو میکند و میگوید ای کاش به آن نمیرسیدم. مثال فراوان در جامعهمان داریم. در آخرین تشرّفی که به مشهد مقدّس داشتیم که در ماه رجب بود، یکی از همراهان به حرم رفته بود. وقتی صحبت میکردیم، گفت: خانمی را دیدم که به امام هشتم رو کرده و میگوید: یا امام هشتم! اشتباه کردم که از شما پول خواستم، بچّه خواستم، ماشین خواستم و... و شروع کرد به گفتن همه اینها. گفت: همه را اشتباه کردم و الآن هم آمدهام تا فقط از شما سلامتی و عافیت بخواهم. میگفت: بعد از سالها، مرتّباً آمدم پول خواستم، بچه خواستم، خانه خواستم و امثال اینها امّا حالا میفهمم که اشتباه کردم. غرضم این بود که روایت فهمیده شود.
علی(علیهالسّلام): «رُبَّ أَمْرٍ حَرَصَ الْإِنْسَانُ عَلَیهِ فَلَمَّا أَدْرَکهُ وَدَّ أَنْ لَمْ یکنْ أَدْرَکهُ»؛[5] این را امام ششم(علیهالسّلام) در یک قالب دیگر میریزد، به این تعبیر: «کمْ مِنْ نِعْمَةٍ لِلَّهِ عَلَى عَبْدِهِ فِی غَیرِ أَمَلِهِ وَ کمْ مِنْ سَاعٍ مِنْ حَتْفِهِ وَ هُوَ مُبْطِئٌ عَنْ حَظِّهِ»؛ چه بسیار نعمتهایی که خداوند به بندهاش عنایت میکند امّا در غیر آرزوی او. یعنی او اصلاً آرزو نکرده بود و به او میدهد، «وَ کمْ مِنْ مُۆَمِّلٍ أَمَلًا الْخِیارُ فِی غَیرِهِ»؛[6] و چه بسیار کسانی که آرزومندِ آرزویی هستند و خیر و مصلحت در غیر او است. در روایت دیگری است از علی(علیهالسّلام) که میگوید: خدا از فوق عرش خود فریاد میزند: «یا عِبَادِی أَطِیعُونِی فِیمَا أَمَرْتُکمْ بِهِ»؛ مرا اطاعت کنید به آن چیزی که به شما امر کردم، «وَ لَا تُعَلِّمُونِی بِمَا یصْلِحُکمْ»؛ و نمیخواهد به من یاد بدهید که چه چیزی صلاح شما است، «فَإِنِّی أَعْلَمُ بِهِ»؛ من بهتر میدانم، «وَ لَا أَبْخَلُ عَلَیکمْ بِمَصَالِحِکمْ»؛[7] و من به آن چیزی که مصلحت شما است که به شما بدهم بخل نمیورزم.
پی نوشت ها :
[1]. وسائل الشیعة، ج7، ص129؛ الکافی، ج4، ص17
[2]. الفردوس بمأثور الخطاب، ج1، ص89
[3]. بحار الأنوار، ج59، ص276
[4]. سوره مبارکه بقره، آیه216
[5]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص22
[6]. بحارالأنوار، ج68، ص152
[7]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص37
فرآوری : محمدی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان